جنگ (مترادف)
مترادفات قرآنی جنگ
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «قتال»، «حرب»، «زحف»، «بأس»، «جهاد»، «غزی».
مترادفات «جنگ» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
قتال | ریشه قتل | مشتقات قتل | كُتِبَ عَلَيْكُمُ ٱلْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰٓ أَن تَكْرَهُوا۟ شَيْـًٔا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّوا۟ شَيْـًٔا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَٱللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
|
حرب | ریشه حرب | مشتقات حرب | وَقَالَتِ ٱلْيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا۟ بِمَا قَالُوا۟ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَآءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَٰنًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ ٱلْعَدَٰوَةَ وَٱلْبَغْضَآءَ إِلَىٰ يَوْمِ ٱلْقِيَٰمَةِ كُلَّمَآ أَوْقَدُوا۟ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا ٱللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِى ٱلْأَرْضِ فَسَادًا وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلْمُفْسِدِينَ
|
زحف | ریشه زحف | مشتقات زحف | يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلْأَدْبَارَ
|
بأس | ریشه بأس | مشتقات بأس | لَّيْسَ ٱلْبِرَّ أَن تُوَلُّوا۟ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ ٱلْمَشْرِقِ وَٱلْمَغْرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْءَاخِرِ وَٱلْمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلْكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۦنَ وَءَاتَى ٱلْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِى ٱلْقُرْبَىٰ وَٱلْيَتَٰمَىٰ وَٱلْمَسَٰكِينَ وَٱبْنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِى ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَٰهَدُوا۟ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِى ٱلْبَأْسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلْبَأْسِ أُو۟لَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُوا۟ وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْمُتَّقُونَ
|
جهاد | ریشه جهد | مشتقات جهد | وَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ ءَامِنُوا۟ بِٱللَّهِ وَجَٰهِدُوا۟ مَعَ رَسُولِهِ ٱسْتَـْٔذَنَكَ أُو۟لُوا۟ ٱلطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا۟ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ ٱلْقَٰعِدِينَ
|
غزی | ریشه غزو | مشتقات غزو | يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَكُونُوا۟ كَٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَقَالُوا۟ لِإِخْوَٰنِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا۟ فِى ٱلْأَرْضِ أَوْ كَانُوا۟ غُزًّى لَّوْ كَانُوا۟ عِندَنَا مَا مَاتُوا۟ وَمَا قُتِلُوا۟ لِيَجْعَلَ ٱللَّهُ ذَٰلِكَ حَسْرَةً فِى قُلُوبِهِمْ وَٱللَّهُ يُحْىِۦ وَيُمِيتُ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
|
معانی مترادفات قرآنی جنگ
«قتال»
اصل قَتْل زايل كردن روح از جسد است مثل مرگ و موت، ولى بكار بردن واژه- قتل- به اعتبار كارى است كه قاتل انجام ميدهد و اگر به اعتبار فوت شدن حيات و زندگى باشد موت بكار ميرود.
أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ (144/ آل عمران)فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ (17/ انفال) قُتِلَ الْإِنْسانُ (17/ عبس).
گفته شده واژه قتل در آيه: قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (10 ذاريات) بصورت فعل مجهول درخواستى است از خدا عليه آنها و قتل از سوى خداى تعالى ايجاد آنست [نه انجام آن]:
و در آيه: فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ (54/ بقرة) گفتهاند معنايش اينستكه بايستى بعضى از شما بعض ديگر را به قتل برساند.
و نيز گفته شده مقصود از قتل نفس كه در آيه اخير آمده، ميراندن شهوات است و از اين معنى به صورت مبالغه عبارت:
قَتَلْتُ الخمرَ بالماء- استعاره شده است در وقتى كه خمر را با آب زياد درآميزى و مخلوط كرده باشى تا از خمر بودن خارج شود.
قَتَلْتُ فلاناً و قَتَّلْتُهُ: وقتى استكه او را خوار كنى، شاعر گفت:كانّ عينىّ في غَرْبَيْ مُقَتَّلَة قَتَلْتُ كذا علماً: از نظر علمى آنرا دانستم. (قَتَلْتُ الشيءَ قَتْلًا: عرفته- آنرا شناختم و دانستم- مصاح المنير).
در آيه: وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً (157/ نساء) يعنى مصلوب شدن حضرت مسيح را بطور قطع و يقين ندانستند.
مُقَاتَلَة: محاربه و جدال به قصد كشتن و قتل، در آيات:
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (193/ بقرة).وَ لَئِنْ قُوتِلُوا (123/ حشر).
قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ (123/ توبه).
وَ مَنْ يُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ (84/ نساء)
گفته شده- قتل- يعنى دشمن و هماورد و همنبرد، و اصلش مقاتل است.
در آيه: قاتَلَهُمُ اللَّهُ (30/ توبه) گفتهاند معنى آن- لعنهم اللّه- است و يا- قَتَلَهُمْ، و صحيح آن اينستكه از باب مفاعلة است و به اين معنى است كه آنها يعنى (منافقين) طورى هستند كه محاربه و جدال با خداى را مكلّف شدهاند زيرا كسى كه با خدا مقاتله مىكند مقتول يا ملعون است و كسى كه با حق مىستيزد در واقع مغلوب است زيرا همواره سپاهيان خداوند غالب و پيروزند:
چنانكه فرمود: وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (173/ صافات)
در آيه: وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ (151/ انعام).
گفته شده اين آيه نهى از زنده بگور كردن دختران. (موئودات) است.
بعضى از علماء گفتهاند بلكه نهى از تضييع و از بين بردن بذر يعنى نطفه با عزلت گزينى و باز داشتن از وسيله ازدواج است. و يا قرار دادن بذر نسل در غير موضع آن.
و نيز گفته شده آيه اخير نهى از كار كردن اولاد (در حال كودكى و صغر سن) او است، در صورتى كه او را از علم بازدارد و يا او را از خواستن و پيگيرى چيزى كه حيات ابدى در آن هست مانع شود زيرا جاهلان و غافلان يا بىخبران از آخرت در حكم مردگانند مگر نمىبينى كه چنان كسان را خداوند با آيه:
أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ (21/ نحل) وصف كرده است و بر اين اساس گفت: وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ (29/ نساء) آيا نمىبينى كه در اين باره گفت: هر كه به باطل تجارت كند خود را بآتش افكنده وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ (30/ نساء)(يعنى ستم كند).
در آيه: لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ (95/ مائدة).
در اين آيه لفظ قتل را غير از ذبح و كشتن شرعى حيوان ياد كرده است زيرا قتل اعم از آن الفاظ است تا هشدارى و آگاهى بر اين باشد كه فوت روح يا كشتن بهر صورت كه باشد (در مسجد الحرام و در حالت احرام) ممنوع است.
مىگويند: أَقْتَلْتُ فلاناً: او را در معرض كشتن قرار دادم.
اقْتَتَلَهُ العشقُ و الجنُ: عشق و پرى يا جن او را به هلاكت رساند كه فقط در اين دو مورد بكار ميرود و در غير آنها گفته نمىشود.
اقْتِتَال- مثل- مقاتله است، در آيه: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا (9/ حجرات)[۱]
«حرب»
الحَرْب يعنى جنگ كه معروف است اصل واژه حرب تاراج و غارت و ربودن غنائم در جنگ است، سپس هر تاراجى حرب ناميده شده اشتقاق معنى حرب- يعنى كارزار و روبودن و خشمگين شدن از مصدر الحرب است.
و قد حُرِبَ- يعنى او (حريب) يا غارت زده شده.
تَحْرِيب- آتش جنگ افروختن است.
رجل مِحْرَب- مرد بسيار جنگجوى، گوئى كه خود ابزار يا وسيله جنگ است.
حَرْبَة- يعنى خنجر، كه وسيلهاى معروف براى جنگيدن است، و اصلش بر وزن- فعلة- از حرب- يا حراب- است.
مِحْرابُ المسجد- براى اين گويند كه 1- جايگاه محاربة و مجاهده با شيطان و هواى نفس است.
2- و نيز گفتهاند نامگذارى محراب مسجد براى اين است كه شايسته است انسان در آنجا از پريشانى خاطر دور و با سرگرمى بامور دنيا در ستيزد.
3- و باز گفتهاند- محراب مسجد- بر اين اساس است كه محراب بيت يا خانه، صدر مجلس و قسمت بالاى خانه است، سپس اين اصطلاح در باره مسجد بكار رفته و صدر مسجد محراب ناميده شده است.
4- و همچنين گفتهاند محراب مسجد براى اين گويند كه محراب اساس و پايه مسجد است و نامى است كه ويژه بالاى مجلس است و آنگاه صدر مجلس و بالاى خانه را هم محراب ناميدهاند كه تشبيهى از محراب مسجد است گويى كه اين معنى صحيحتر است، خداى عزّ و جلّ گويد: (يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيب وَ تَماثِيلَ- 13/ سبا).
حِرْبَاءُ- ميخ نوك تيزى كه به سوسمار پوزه باريك و راه راه كه چهار پا دارد و مسموم كننده است، تشبيه شده، چنانكه در سخن معموليشان مىگويند:
ضبّة و كلب- مثل سوسمار زهرى و سگ گزنده است كه تشبيهى به ضبّ يعنى سوسمار ماده و كلب- يعنى سگ هار و گزنده است.[۲]
«زحف»
اصل زَحْف: خزيدن و راه رفتن با كشاندن پاهاست، مثل حركت كودك قبل از براه افتادن و رفتن شتر وقتى كه خسته شده و سمّش را روى زمين مىكشد و همچنين سربازان انبوه و متراكمى كه از زيادى نفراتشان نمىتوانند خوب حركت كنند (و يا سينه خيز رفتن آنها).
خداى تعالى گويد: (إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً- 15/ انفال) (هر گاه كفّار را انبوه ديديد از آنها روى بر مىگردانيد و پشت به دشمنان نكنيد) زاحف: تيرى است كه به غير هدف مىنشيند.[۳]
«بأس»
البُؤْس و البَأْس و البَأْسَاء- شدّت سختى و زشتى و ناروائى است جز اينكه واژه- بؤس- بيشتر در فقر و جنگ بكار مىرود.
البَأْس و البَأْسَاء- در كشتن دشمن و مجروح كردن بكار مىرود، مثل آيه (وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلًا- 84/ نساء) و (فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ- 42/ انعام) و (وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ- 177/ بقره) و (بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ- 14/ حشر) فعل اين واژه- بَؤُسَ، يَبْؤُسُ است.
عذاب بَئِيس- وزن فعيل از- بأس- است، يا از- بؤس- باب افتعال آن هم مثل فَلا تَبْتَئِسْ*- يعنى غمگين و محزون نباش در خبر است، كه در باره پيامبر (ص) آمده است كه
«كان يكره البؤس و التّباؤس و التّبوّس».
يعنى براى فقرا (مستضعفين) زارى و سستى را زشت و ناروا مىدانست.
(نمىخواست آنها اظهار خوارى و ناتوانى و فقر كنند) يا اينكه خود را ذليل كنند و همه آن رنجها را بر خود قرار دهند.
بِئْسَ- كلمهاى است كه در باره تمام ناپسندىها و زشتى بكار رفته است، همانطور كه- نعم- در همه كارهاى پسنديده استعمال مىشود و كلماتى كه در جملات بعد از- بئس يا نعم- قرار مىگيرند چه معرفه با (الف- لام) باشند و يااينكه اضافه باسم ديگرى شود.
در هر دو صورت بئس و نعم- آنها را مرفوع مىكنند، مانند- بئس الرّجل زيد- يا- بئس غلام الرّجل زيد- و نكره را نصب مىدهند، مانند- بئس رجلا و بئس ما كانوا يفعلون.
خداى تعالى گويد: (وَ بِئْسَ الْقَرارُ- 29/ ابراهيم) و (فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ- 72/ زمر) و (بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا- 5/ كهف) و (لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ- 63/ مائده).
اصل واژه- بئيس- بئس- است كه آن هم از- بؤس- مشتّق شده.[۴]
«جهاد»
الجَهْد و الجُهْد يعنى طاقت و نيرو و مشقّت و سختى.
گفته شده- جهد با فتحه حرف (ج) يعنى مشقّت و سختى و با ضمّه حرف (ج) يعنى كوشش گسترده و وسيع باندازه طاقت و در اين معنى در باره انسان خداى تعالى گويد:
(وَ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ- 79/ توبه) و (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ- 109/ انعام) يعنى سوگند خوردند و تأييد نمودند كه بيشتر از وسع و نيرويشان بكوشند و مومن شوند.
اجْتِهَاد- يعنى خود را با صرف نيرو و تحمّل بسختى و مشقّت واداشتن.
جَهَدْتُ رأيى و أَجْهَدْتُهُ- فكر و انديشهام را تفكّر، قدرت بخشيدم.
جِهَاد و مُجَاهَدَة- پرداختن و صرف نيرو براى دفع دشمن و راندن اوست، جهاد بر سه گونه است:
1- جنگ و مجاهده براى راندن و دفع دشمن آشكار.
2- جهاد با شيطان و اهريمن.
3- جهاد در مجاهده با نفس.
هر سه معنى فوق در سخن خداى تعالى و در آيات زير آمده است كه: (وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ- 78/ حجّ) و (جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- 41/ توبه) و (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- 72/ انفال).
و پيامبر عظيم الشّان اسلام فرمود:
«جاهدوا أهواءكم كما تجاهدون أعدائكم».
(با هواهاى نفسانيتان همانگونه جهاد كنيد كه با دشمنانتان).
مجاهدة- با دست و زبان هر دو انجام مىشود، پيامبر (ص) فرمود:
(جاهدوا الكفّار بأيديكم و ألسنتكم)[۵]
«غزی»
الغَزْوُ: بيرون رفتن براى جنگ با دشمن غَزَا، يَغْزُوا، غَزْواً: براى جنگ بيرون رفت. غَازٍ: جنگجو، جمعش غُزَاة و غُزّ- در آيه: (أَوْ كانُوا غُزًّى- 156/ آل عمران)[۶]
ارجاعات
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص: 132-129
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 465-464
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 139
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 325-324
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 424-423
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 697-696