بار (مترادف): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== مترادفات قرآنی | == مترادفات قرآنی بار == | ||
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از | مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ثَقَلَ»، «حَمَلَ»، «حِمل»، «وَقر»، «وَزر»، «اِضر»، «کَلّ»، «وزن». | ||
== مترادفات | == مترادفات «بار در قرآن == | ||
{| class="wikitable" | {| class="wikitable" | ||
|+ | |+ | ||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
!نمونه آیات | !نمونه آیات | ||
|- | |- | ||
| | |ثَقَلَ | ||
|[[ | |[[ثقل (ریشه)|ریشه ثقل]] | ||
|[[ | |[[ثقل (واژگان)|مشتقات ثقل]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=9|Ayah=41}} | ||
|- | |- | ||
| | |حَمَلَ | ||
|[[ | |[[حمل (ریشه)|ریشه حمل]] | ||
|[[ | |[[حمل (واژگان)|مشتقات حمل]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=7|Ayah=189}} | ||
|- | |- | ||
| | |وَقر | ||
| | |[[وقر (ریشه)|ریشه وقر]] | ||
| | |[[وقر (واژگان)|مشتقات وقر]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=17|Ayah=46}} | ||
|- | |||
|وَزر | |||
|[[وزر (ریشه)|ریشه وزر]] | |||
|[[وزر (واژگان)|مشتقات وزر]] | |||
|{{AFRAME|Surah=6|Ayah=31}} | |||
|- | |||
|اِضر | |||
|[[صرر (فشردن)|ریشه صرر]] | |||
|[[صرر (واژگان)|مشتقات صرر]] | |||
|{{AFRAME|Surah=7|Ayah=157}} | |||
|- | |||
|کَلّ | |||
|[[کلل (ریشه)|ریشه کلل]] | |||
|[[کلل (واژگان)|مشتقات کلل]] | |||
|{{AFRAME|Surah=16|Ayah=76}} | |||
|- | |||
|وزن | |||
|[[وزن (ریشه)|ریشه وزن]] | |||
|[[وزن (واژگان)|مشتقات وزن]] | |||
|{{AFRAME|Surah=101|Ayah=6}} | |||
|} | |} | ||
== معانی مترادفات قرآنی | == معانی مترادفات قرآنی بار== | ||
=== «ثَقَلَ» === | |||
الثِّقَل و الخفّه- كه دو واژه متقابلند يعنى سنگينى و سبكى. | |||
ثَقِيل- هر چيزى كه بهنگام وزن كردن يا اندازه گيرى، وزن و اندازهاش بر كفه مقابلش مىچربد و برترى مىيابد كه البتّه اين معنى در اصل براى اجسام و اجرام است و سپس در معانى و مفاهيم نيز بكار رفته است مثل: | |||
أَثْقَلَهُ الغرم و الوزر- وام و خسارت و بار گناه او را سنگين كرد، خداى تعالى گويد: (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ- 40/ طور) (آيا از ايشان مزدى و پاداشى خواستهاى كه از پرداخت و تاوانش گرانبار هستند). واژه ثقيل در باره انسان گاهى بصورت سرزنش بكار مىرود كه البتّه بيشتر چنين نيست و گاهى هم در مدح، مانند اين شاعر كه مىگويد: | |||
1-تخفّ الأرض إذ مازلت عنها/و تبقى ما بقيت بها ثقيلا | |||
2- حللت بمستقرّ العزّ منها/فتمنع جا نبيها أن تميلا | |||
در مدح ممدوحش با غلو و زياده روى مىگويد: (1- آنگاه كه از مكان و زمين دور مىشوى زمين سبك مىشود و زمانى كه بر آن باقى هستى سنگين است، كنايه از شجاعت و بخشندگى است). 2- تو در مركز جايگاه عزّت زمين قرار دارى و لذا طرفين آن كج و راست نمىشود). | |||
فى أذنه ثِقَلٌ- گوشش سنگين است و نمىشنود كه نقطه مقابلش عبارت فى أذنه خفّة، است يعنى تيز گوش است. | |||
سنگينى گوش باين معنى است كه گويى از پذيرش و شنيدن آنچه را كه به او القاء مىشود خود دارى مىكند و امتناع مىورزد. | |||
ثَقُلَ القول- در وقتى بكار مىرود كه شنيدن سخنى روا نباشد، لذا در وصف روز قيامت گفته است، (ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- 187/ اعراف). | |||
(يعنى آگاهى و دانستن موعد و زمان قيامت براى اهل آسمانها و زمين گرانبها است- ابو على فارسى مىگويد يعنى ساعت و روز قيامت از آنها پوشيده است زيرا چيزى كه از تو پوشيده باشد برايت سنگين است- و الشّيء اذا خفيت عليك ثقل). | |||
و آيه (وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها- 199- انعام) گفتهاند- أثقال، يعنى نهفتهها و گنجهاى زمين يا اينكه زمين در بعث و قيامت آنچه را كه از اجساد بشر در دل خود دارد بيرون مىريزد. | |||
و آيه (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ- 3/ رعد) يعنى بارهاى سنگينشان. | |||
و (وَ لَيَحْمِلُن أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ- 34/ كهف) يعنى بار گناهانى كه بر دوششان سنگينى مىكند و نمىگذارد به ثواب و پاداش نيكو برسند مثل مفهوم (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ- 25/ نحل). | |||
و آيه (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا- 41/ توبه) كه در معنى قسمتى از اين آيه اقوالى ذكر شده است، خفافا و ثقالا، يعنى جوانان و پيران، فقرا و اغنياء، غربيان و شهروندان، زرنگها و با نشاطها و تنبلها، كه تمام اين معانى در آيه وارد است زيرا هدف و قصد از حكم در آيه تشويق و برانگيختن بر كوچ كردن و حركت بسوى جنگ است چه در حال سختى يا آسايش. | |||
مثقال- چيزى است كه با آن مىسنجند و وزن مىكنند و از واژه- ثقل گرفته شده و لذا مثقال اسمى است براى همه وزنهها و هر چه با آن مىسنجند. | |||
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ- 47/ انبياء) و (فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ- 6/ قارعه) و (وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ-8/ قارعه) آيه (6/ قارعه) اشاره به افزونى و كثرت در خيرات و نيكىهاست، امّا آيه (8/ قارعه) اشاره به كمى و كاستى خيرات است، بايد دانست كه واژههاى- ثقيل و خفيف- به دو صورت بكار مىرود: | |||
اوّل- به روش سنجش و مقابله يعنى در ابتدا به چيزى ثقيل و خفيف گفته نمىشود مگر اينكه با چيز ديگرى سنجيده شده و در نظر گرفته شود و لذا اگر به چيزى تنها و بدون مقابله با چيز ديگر سنگين يا سبك گفته شود باعتبار چيز ديگرى است كه از آن سنگينتر يا سبكتر است كه آنطور مىگويند و دو آيه اخير ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ- و- خَفَّتْ مَوازِينُهُ گفتهاند به همان اعتبار است كه گفته شد. | |||
دوّم- اينكه واژه ثقيل به اجسامى كه از بالا بپائين مىافتند اطلاق مىشود مثل سنگ و كلوخ، و خفيف يا سبك آنهايى هستند كه از پايين به بالا مىروند مثل آتش و دود، و فعل اثقل- يثقل- اثّقالا- از معنى اخير ثقيل است كه در آيه (اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض 38/ توبه) يعنى سر سنگينى و گران خيزى مىكنيد در معنى دوّم- ثقيل آمده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 360-357</ref> | |||
=== «حَمَلَ» === | |||
الحَمْل معنى واحدى دارد كه در اشياء زيادى لفظش در نظر گرفته شده و در لفظ و فعل با يكديگر مساويند ولى در مصدرها مختلف. | |||
حِمْل- بارهاى سنگين ظاهرى كه بر پشت حمل مىشود- امّا حَمْل- بارهائى است كه در شكم است مانند فرزند در رحم مادر و بهمين تشبيه وجود آب در ابر و ميوه بر درخت را نيز شباهت باردارى زنان حامله- حمل گفتهاند. | |||
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ- 18/ فاطر). | |||
(و اگر كسى را براى برداشتن بار گران گناهان خود بخواند هيچ چيز از آن را بر نگيرند و برندارند). | |||
واژه- حَمْل در معنى برداشتن بارهاى سنگين و برداشتن نامه و همچنين برداشتن بار گناه بكار مىرود. | |||
مىگويند- حَمَلْتُ الثّقل و الرّسالة و الوزر حَمْلًا. | |||
خداى تعالى گويد: (وَ لَيَحْمِلُنَ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ- 13/ عنكبوت). (بار گناهان خويش و افزون بر آن بار گناهان كسانى را كه گمراه كردند نيز برمىدارند بدون اينكه از بار آنان كم شود). و آيه (وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْءٍ- 12/ عنكبوت) (از بار خطاهاشان چيزى بر ندارند) و در آيه 92 توبه مىگويد: (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ) و ايرادى در جهاد نكردن محسنينى كه مركوب خواستند و نداشتى و گريان رفتند نيست. خداى عزّ و جلّ گويد: (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ- 25/ نحل). (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ- 5/ جمعه). يعنى: تكليف مىشوند به اينكه آنرا تحمّل كنند و بحقّش قيام كنند امّا نمىتوانند تحمّل كنند، فلم يحملوها. | |||
حَمَّلْتُهُ كذا فَتَحَمَّلُهُ و حَمَّلْتُ عليه كذا فَتَحَمَّلَهُ و احْتَمَلَهُ و حَمَلَهُ- يعنى: (بارش كردم سپس آنرا تحمّل كرد، و برداشت و بر او تحميل كردم، تحمّل كرد آنرا، حمل كرد و بر آن صبر كرد و حملش كرد). خداى تعالى گويد: (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) سپس سيلاب كفهاى جمع شده را بر سطح خود ظاهر كرد و برداشت). و (حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ- 11/ حاقه) (شما را در كشتى، روانه و حمل كرديم). و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ- 54/ نور). (اگر روى برگردانيد، بر او همان تكليفى است كه بر وى نهاده شده و بر شما همان تكليفى است كه بر شما نهاده شده است. | |||
حَمْل و حِمْل معنى واحدى دارد كه در اشياء زيادى لفظش در نظر گرفته شده و در لفظ و فعل با يكديگر مساويند ولى در مصدرها مختلف. | |||
حِمْل- بارهاى سنگين ظاهرى كه بر پشت حمل مىشود- امّا حَمْل- بارهايى است كه در شكم است مانند فرزند در رحم مادر و به همين تشبيه وجود آب در ابر و ميوه بر درخت را نيز شباهت باردارى زنان حامله- حمل گفتهاند. | |||
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ- 18/ فاطر). (و اگر كسى را براى برداشتن بار گران گناهان خود بخواند هيچ چيز از آن را برنگيرند و برندارند). | |||
واژه- حمل در معنى برداشتن بارهاى سنگين و برداشتن نامه و همچنين برداشتن بار گناه به كار مىرود. | |||
مىگويند- حَمَلْتُ الثّقل و الرّسالة و الوزر حَمْلًا. خداى تعالى گويد: (وَ لَيَحْمِلُنَ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ- 13/ عنكبوت). (بار گناهان خويش و افزون بر آن بار گناهان كسانى را كه گمراه كردند نيز برميدارند بدون اينكه از بار آنان كم شود). و آيه (وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْءٍ- 12/ عنكبوت) (از بار خطاهايشان چيزى برندارند) و در آيه 92 توبه مىگويد: (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ. و ايرادى در جهاد نكردن محسنينى كه مركوب خواستند و نداشتى و گريان رفتند نيست. | |||
خداى عزّ و جلّ گويد: (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ- 25/ نحل) (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ- 5/ جمعه) يعنى: تكليف مىشوند به اينكه آن را تحمّل كنند و به حقّش قيام كنند امّا نمىتوانند تحمّل كنند. فلم يحملوها. | |||
حَمَّلْتُهُ كذا فَتَحَمَّلَهُ و حَمَّلْتُ عليه كذا فَتَحَمَّلَهُ و احْتَمَلَهُ و حَمَلَهُ- يعنى: (بارش كردم سپس آن را تحمّل كرد، و برداشت و بر او تحميل كردم، تحمّل كرد آن را، حمل كرد و بر آن صبر كرد و حملش كرد). | |||
خداى تعالى گويد: (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) سپس سيلاب كفهاى جمع شده را بر سطح خود ظاهر كرد و برداشت). و (حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ- 11/ حاقه) (شما را در كشتى، روانه و حمل كرديم). و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ- 54/ نور). (اگر روى برگردانيد، بر او همان تكليفى است كه بر وى نهاده شده و بر شما نيز همان). و (وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا- 286/ بقره) (گر انبارى را چنان كه بر گذشتگان نهادى بر ما مگذار). و (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ- 286/ بقره) (چيزى كه توانش نداريم بر ما منه). و (وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ- 13/ قمر) (او را در كشتى كه از تختهها و طنابها و ميخها بود برداشتيم و سير داديم). و (ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً- 3/ اسراء) (تبارى با نوح برداشتيم، او بنده سپاسدار بود). و (حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ)- 14/ حاقه) (و زمين و كوهها برداشته شوند). | |||
حَمَلَتِ الْمَرْأَةُ- آن زن باردار شد، و همچنين حملت الشّجرة- آن درخت باردار شد. | |||
حَمْل و أَحْمَال- يعنى بار و بارها، خداى عزّ و جلّ گويد:و (وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ- 4/ طلاق) (بارداران در زمان معيّن بارشان واگذارند). (وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ- 11/ فاطر). (هيچ باردارى بارش را ننهد و برنگيرد مگر به علم او). و (حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ- 189/ اعراف) (به سبكى باردار شد و با آن گذشت). و (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً- 15/ احقاف). يعنى: (مادرش او را بر گرانبارى و دشوارى برداشت و با همان سختى و دشوارى او را بزاد). و (حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً- 15/ احقاف) (باردارى و از شير گرفتنش 30 ماه است). | |||
اصل واژه- حمل- براى بار برداشتن بر پشت است، امّا بطور استعاره در باردارى زن حامله نيز به كار رفته است به دليل اينكه مىگويند: | |||
وسقت النّاقة إذا حملت كه اصل وسق- حمل بار بر پشت شتر است. | |||
محموله هم بار شتر است كه بر او مىنهند، مثل- قتوبه (پالان و نمد زين) و ركوبه (مركب سوارى) و حموله (چيزى كه بار مىشود). | |||
حمل- هم همان- مَحْمُول- يا بار است، ميش كوچك نوزاد را هم كه از راه رفتن ناتوان است- مَحْمُول- گويند جمع آن- حِمْلَان و أَحْمَال است. | |||
مَحْمُول- چيزى است كه ابر بارانزا هم به آن تشبيه شده است. | |||
خداى عزّ و جلّ گويد: (فَالْحامِلاتِ وِقْراً- 2/ ذاريات) (ابرهايى كه باران گران مىبرند). | |||
حَمِيل- ابر پر آب و باران است زيرا حمل كننده آب است، و نيز: | |||
حَمِيل- آن چيزى است كه سيلاب را با خود مىبرد، شخص غريب را هم به- حَمِيل- يعنى چون سيل سرگردان تشبيه كردهاند و به نوزاد در رحم مادر و نيز- حَمِيل- نماينده و كفيلى است كه حامل حقّ است با كسى كه حقّ عليه اوست. | |||
ميراث الحَمِيل- يعنى بازمانده و ما ترك كسى كه نسبش محقّق، و معلوم نيست. | |||
حَمَّالَةٌ الْحَطَبِ- كنايه از سخن چين است. | |||
فلان يَحْمِلُ الحطب- يعنى او سخن چينى مىكند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 547-543</ref> | |||
=== «وَقر» === | |||
وَقْر سنگين بودن گوش، وَقَرَتْ أذنُهُ- گوشش كر و سنگين شد، ابو زيد ميگويد فعل واژه- وَقِرْتَ تَوْقَرُ مَوْقُورَة- است در آيه: وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ- فصلت/ 5 و وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً- فصلت/ 44 وَقْر- بار معمولى الاغ و قاطر مثل- وسق- كه بار شتران است. و قد أَوْقَرْتُهُ- آنرا بار كردم- نخلةٌ مُوقِرَةٌ و مُوقَرَةٌ- درخت خرماى پربار. | |||
وَقَار- سكون و آرامش و بردبارى- اسم فاعلش- هو وَقُورٌ و وَقَارٌ و مُتَوَقِّرٌ است در آيه فرمود: | |||
ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً- النوح/ 13 چرا از خداوند اميد آرامش و سكون بخشيدن نداريد!؟ فلان ذو وَقْرَةٍ- او آرام است و با وقار. در آيه: | |||
وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَ- الاحزاب/ 33 خطاب به همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است مىفرمايد بعد از وفاتش با وقار باشيد و در خانههاتان ساكن شويد كه گفتهاند از وقار گرفته شده. عدّهاى از علماء گفتهاند از- وَقَرْتُ أَقِرُ وَقْرا- است يعنى نشستم. وقير- گله بزرگى از گوسپندان گوئى كه آرامشى در آنها هست بخاطر زياد بودنشان و كندى حركتشان.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 477-476</ref> | |||
=== «وَزر» === | |||
وَزَر پناهگاه كوهستانى است گفت: | |||
كَلَّا لا وَزَرَ إِلى رَبِّكَ- القيمة/ 11 وِزْر سنگينى است تشبيه به سنگهاى سنگين كوه كه به گناه تعبير شده است چنانكه به ثقل هم تعبير مىشود گفت: | |||
لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً- النحل/ 25 و لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ- العنكبوت/ 13 برداشتن بار گناه ديگران همان است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اشاره فرموده است كه | |||
«من سن سنة حسنة كان له اجرها و اجر من عمل بها من غير ان ينقص من اجره شىء و من سن سنة سيئة كان له وِزْرُهَا و وِزْرُ من عمل بها». | |||
يعنى هر كس بدعتى نيكو بگذارد پاداش خودش و ديگران را كه به آن عمل مىكند دارد و هر كس بدعت زشتى را رواج دهد سنگينى گناه خود و ديگران بعهده اوست»و آيه:وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى- 38 يعنى گناه او را ندارد در صورتى كه از آن گناه دور باشد. و آيه: وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ- الشرح/ 2 يعنى در كارهائى كه مربوط به جاهليت بوده و تو از آنچه قومت عمل مىكردند معاف هستى و بر تو گناهى نيست. | |||
وزير- كسى كه بار كارهاى سنگين فرمانده خود را تحمل مىكند. | |||
وِزَارَة- مثل صناعت است و بر همان وزن- أَوْزَارُ الحرب جمع وِزْر- است يعنى آلات جنگ مثل سلاح. | |||
مُوَازَرَة- يارى كردن. وَازَرْتُ فلاناً مُوَازَرَةً، او را در كارش يارى كرد. | |||
در آيه وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي- طه/ 29 و وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ- طه/ 87.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 448-447</ref> | |||
=== «اِضر» === | |||
الْإِصْرَار: پا فشارى و سرسختى در گناه و خوددارى در دل كندن از گناهان. | |||
اصلش از الصَّرُّ: به سختى بستن، است. | |||
الصُّرَّة: كيسهاى كه پول در آن مىنهند و سرش را محكم مىبندند. | |||
الصِّرَار: پستان بند مادّه شتر تا اينكه بى موقع شيرش را ندوشند. | |||
در آيات: (وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا 135/ آل عمران). | |||
(ثُمَ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً- 8/ جاثيه). | |||
(وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبارا7/ نوح). | |||
(وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيم 46/ واقعه) إِصْرَار: هر تصميم و قصدى كه بر آن پافشارى شود، مىگويند: هذا منّي صِرِّي و أَصِرِّي و صِرَّى و أَصِرَّى و صُرِّي و صُرَّى: اين امر قصد من و كوشش و اصرار من است. | |||
الصَّرُورَة: مرد و زنى كه حجّ نكرده باشند و همچنين آنها كه قصد ازدواج ندارند آيه: (رِيحاً صَرْصَراً- 16/ فصّلت) لفظش از- الصَّرّ- است كه به معنى باد سرد و سخت است زيرا در باد سرد انقباض و بستگى هست. | |||
الصَّرَّة: جماعتى كه به يكديگر مىپيوندند، گويى كه به معنى- صُرُّوا است. يعنى در ظرفى جمع شدهاند و از همان معنى- صُرَّة- به معنى كيسه پول اخذ شده است. | |||
و آيه: (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ- 29/ ذاريات). گفته شده- صرّة- در اين آيه يعنى صيحه و فرياد، (همسرش فرياد كنان به سويش آمد).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 392-390</ref> | |||
=== «کَلّ» === | |||
كَلّ: (بفتح كاف) أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ وَ هُوَ كَلٌ عَلى مَوْلاهُ نحل: 76. كلّ بمعنى ثقل و سنگينى است «كلّ عن الامر» كار بر او سخت شد و بكار بر نخواست «كلّ لسانه» زبانش سنگين شد سخن گفتن نتوانست يعنى: يكى از آندو لال مادر زاد است و بچيزى قادر نيست و بر مولاى خويش سنگينى و وبال است اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج6، ص: 137</ref> | |||
=== «وزن» === | |||
وَزْن يعنى شناختن اندازه چيزى، وَزَنْتُهُ وَزْناً و زِنَةً- آنرا وزن كردم. | |||
وَزْن- در نظر عامه مردم كشيدن و سنجيدن با ترازو و قپان است در آيه: وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ- الاسراء/ 35 و وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ- الرحمن/ 9 اشاره به اين است كه انسان در تمام سخنان و كارهائى كه مىخواهد بگويد يا انجام دهد مراعات عدالتى را نمايد. | |||
و آيه وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ- الحجر/ 19 كه گفتهاند همان معادن طلا و نقره است و نيز گفتهاند اين اشاره به تمام موجوداتى است كه خداى تعالى آفريده است كه آنها را معتدل و موزون آفريده است. چنانكه گفت: إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ- القمر/ 49 و وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُ- الاعراف/ 8 كه اشاره به عدل الهى در حسابرسى مردم در قيامت است چنانكه فرمود: وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ- الانبياء/ 47 در بعضى آيات مِيزَان بلفظ مفرد به اعتبار حساب كننده آمده و بعضى آيات بصورت موازين به اعتبار حساب رسان. | |||
وَزَنْتُ لفلان و وَزَنْتُهُ كذا- آنرا وزن كردم و سنجيدم. در آيه: وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ- المطففين/ 3 | |||
قام ميزان النهار- يعنى ظهر شد و نصف روز گذشت.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 451-449</ref> | |||
== ارجاعات == | == ارجاعات == | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۱
مترادفات قرآنی بار
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ثَقَلَ»، «حَمَلَ»، «حِمل»، «وَقر»، «وَزر»، «اِضر»، «کَلّ»، «وزن».
مترادفات «بار در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
ثَقَلَ | ریشه ثقل | مشتقات ثقل | ٱنفِرُوا۟ خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَٰهِدُوا۟ بِأَمْوَٰلِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
|
حَمَلَ | ریشه حمل | مشتقات حمل | هُوَ ٱلَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَٰحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِۦ فَلَمَّآ أَثْقَلَت دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَيْتَنَا صَٰلِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ
|
وَقر | ریشه وقر | مشتقات وقر | وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِىٓ ءَاذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى ٱلْقُرْءَانِ وَحْدَهُۥ وَلَّوْا۟ عَلَىٰٓ أَدْبَٰرِهِمْ نُفُورًا
|
وَزر | ریشه وزر | مشتقات وزر | قَدْ خَسِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بِلِقَآءِ ٱللَّهِ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتْهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا۟ يَٰحَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ
|
اِضر | ریشه صرر | مشتقات صرر | ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِىَّ ٱلْأُمِّىَّ ٱلَّذِى يَجِدُونَهُۥ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِى ٱلتَّوْرَىٰةِ وَٱلْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِٱلْمَعْرُوفِ وَيَنْهَىٰهُمْ عَنِ ٱلْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ ٱلْخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَٱلْأَغْلَٰلَ ٱلَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُوا۟ ٱلنُّورَ ٱلَّذِىٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْمُفْلِحُونَ
|
کَلّ | ریشه کلل | مشتقات کلل | وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلًا رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَآ أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَىٰ شَىْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَىٰ مَوْلَىٰهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِى هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِٱلْعَدْلِ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ
|
وزن | ریشه وزن | مشتقات وزن | فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَٰزِينُهُۥ
|
معانی مترادفات قرآنی بار
«ثَقَلَ»
الثِّقَل و الخفّه- كه دو واژه متقابلند يعنى سنگينى و سبكى.
ثَقِيل- هر چيزى كه بهنگام وزن كردن يا اندازه گيرى، وزن و اندازهاش بر كفه مقابلش مىچربد و برترى مىيابد كه البتّه اين معنى در اصل براى اجسام و اجرام است و سپس در معانى و مفاهيم نيز بكار رفته است مثل:
أَثْقَلَهُ الغرم و الوزر- وام و خسارت و بار گناه او را سنگين كرد، خداى تعالى گويد: (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ- 40/ طور) (آيا از ايشان مزدى و پاداشى خواستهاى كه از پرداخت و تاوانش گرانبار هستند). واژه ثقيل در باره انسان گاهى بصورت سرزنش بكار مىرود كه البتّه بيشتر چنين نيست و گاهى هم در مدح، مانند اين شاعر كه مىگويد:
1-تخفّ الأرض إذ مازلت عنها/و تبقى ما بقيت بها ثقيلا 2- حللت بمستقرّ العزّ منها/فتمنع جا نبيها أن تميلا در مدح ممدوحش با غلو و زياده روى مىگويد: (1- آنگاه كه از مكان و زمين دور مىشوى زمين سبك مىشود و زمانى كه بر آن باقى هستى سنگين است، كنايه از شجاعت و بخشندگى است). 2- تو در مركز جايگاه عزّت زمين قرار دارى و لذا طرفين آن كج و راست نمىشود).
فى أذنه ثِقَلٌ- گوشش سنگين است و نمىشنود كه نقطه مقابلش عبارت فى أذنه خفّة، است يعنى تيز گوش است.
سنگينى گوش باين معنى است كه گويى از پذيرش و شنيدن آنچه را كه به او القاء مىشود خود دارى مىكند و امتناع مىورزد.
ثَقُلَ القول- در وقتى بكار مىرود كه شنيدن سخنى روا نباشد، لذا در وصف روز قيامت گفته است، (ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- 187/ اعراف).
(يعنى آگاهى و دانستن موعد و زمان قيامت براى اهل آسمانها و زمين گرانبها است- ابو على فارسى مىگويد يعنى ساعت و روز قيامت از آنها پوشيده است زيرا چيزى كه از تو پوشيده باشد برايت سنگين است- و الشّيء اذا خفيت عليك ثقل).
و آيه (وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها- 199- انعام) گفتهاند- أثقال، يعنى نهفتهها و گنجهاى زمين يا اينكه زمين در بعث و قيامت آنچه را كه از اجساد بشر در دل خود دارد بيرون مىريزد.
و آيه (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ- 3/ رعد) يعنى بارهاى سنگينشان.
و (وَ لَيَحْمِلُن أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ- 34/ كهف) يعنى بار گناهانى كه بر دوششان سنگينى مىكند و نمىگذارد به ثواب و پاداش نيكو برسند مثل مفهوم (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ- 25/ نحل).
و آيه (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا- 41/ توبه) كه در معنى قسمتى از اين آيه اقوالى ذكر شده است، خفافا و ثقالا، يعنى جوانان و پيران، فقرا و اغنياء، غربيان و شهروندان، زرنگها و با نشاطها و تنبلها، كه تمام اين معانى در آيه وارد است زيرا هدف و قصد از حكم در آيه تشويق و برانگيختن بر كوچ كردن و حركت بسوى جنگ است چه در حال سختى يا آسايش.
مثقال- چيزى است كه با آن مىسنجند و وزن مىكنند و از واژه- ثقل گرفته شده و لذا مثقال اسمى است براى همه وزنهها و هر چه با آن مىسنجند.
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ- 47/ انبياء) و (فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ- 6/ قارعه) و (وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ-8/ قارعه) آيه (6/ قارعه) اشاره به افزونى و كثرت در خيرات و نيكىهاست، امّا آيه (8/ قارعه) اشاره به كمى و كاستى خيرات است، بايد دانست كه واژههاى- ثقيل و خفيف- به دو صورت بكار مىرود:
اوّل- به روش سنجش و مقابله يعنى در ابتدا به چيزى ثقيل و خفيف گفته نمىشود مگر اينكه با چيز ديگرى سنجيده شده و در نظر گرفته شود و لذا اگر به چيزى تنها و بدون مقابله با چيز ديگر سنگين يا سبك گفته شود باعتبار چيز ديگرى است كه از آن سنگينتر يا سبكتر است كه آنطور مىگويند و دو آيه اخير ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ- و- خَفَّتْ مَوازِينُهُ گفتهاند به همان اعتبار است كه گفته شد.
دوّم- اينكه واژه ثقيل به اجسامى كه از بالا بپائين مىافتند اطلاق مىشود مثل سنگ و كلوخ، و خفيف يا سبك آنهايى هستند كه از پايين به بالا مىروند مثل آتش و دود، و فعل اثقل- يثقل- اثّقالا- از معنى اخير ثقيل است كه در آيه (اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض 38/ توبه) يعنى سر سنگينى و گران خيزى مىكنيد در معنى دوّم- ثقيل آمده است.[۱]
«حَمَلَ»
الحَمْل معنى واحدى دارد كه در اشياء زيادى لفظش در نظر گرفته شده و در لفظ و فعل با يكديگر مساويند ولى در مصدرها مختلف.
حِمْل- بارهاى سنگين ظاهرى كه بر پشت حمل مىشود- امّا حَمْل- بارهائى است كه در شكم است مانند فرزند در رحم مادر و بهمين تشبيه وجود آب در ابر و ميوه بر درخت را نيز شباهت باردارى زنان حامله- حمل گفتهاند.
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ- 18/ فاطر).
(و اگر كسى را براى برداشتن بار گران گناهان خود بخواند هيچ چيز از آن را بر نگيرند و برندارند).
واژه- حَمْل در معنى برداشتن بارهاى سنگين و برداشتن نامه و همچنين برداشتن بار گناه بكار مىرود.
مىگويند- حَمَلْتُ الثّقل و الرّسالة و الوزر حَمْلًا.
خداى تعالى گويد: (وَ لَيَحْمِلُنَ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ- 13/ عنكبوت). (بار گناهان خويش و افزون بر آن بار گناهان كسانى را كه گمراه كردند نيز برمىدارند بدون اينكه از بار آنان كم شود). و آيه (وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْءٍ- 12/ عنكبوت) (از بار خطاهاشان چيزى بر ندارند) و در آيه 92 توبه مىگويد: (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ) و ايرادى در جهاد نكردن محسنينى كه مركوب خواستند و نداشتى و گريان رفتند نيست. خداى عزّ و جلّ گويد: (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ- 25/ نحل). (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ- 5/ جمعه). يعنى: تكليف مىشوند به اينكه آنرا تحمّل كنند و بحقّش قيام كنند امّا نمىتوانند تحمّل كنند، فلم يحملوها.
حَمَّلْتُهُ كذا فَتَحَمَّلُهُ و حَمَّلْتُ عليه كذا فَتَحَمَّلَهُ و احْتَمَلَهُ و حَمَلَهُ- يعنى: (بارش كردم سپس آنرا تحمّل كرد، و برداشت و بر او تحميل كردم، تحمّل كرد آنرا، حمل كرد و بر آن صبر كرد و حملش كرد). خداى تعالى گويد: (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) سپس سيلاب كفهاى جمع شده را بر سطح خود ظاهر كرد و برداشت). و (حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ- 11/ حاقه) (شما را در كشتى، روانه و حمل كرديم). و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ- 54/ نور). (اگر روى برگردانيد، بر او همان تكليفى است كه بر وى نهاده شده و بر شما همان تكليفى است كه بر شما نهاده شده است.
حَمْل و حِمْل معنى واحدى دارد كه در اشياء زيادى لفظش در نظر گرفته شده و در لفظ و فعل با يكديگر مساويند ولى در مصدرها مختلف.
حِمْل- بارهاى سنگين ظاهرى كه بر پشت حمل مىشود- امّا حَمْل- بارهايى است كه در شكم است مانند فرزند در رحم مادر و به همين تشبيه وجود آب در ابر و ميوه بر درخت را نيز شباهت باردارى زنان حامله- حمل گفتهاند.
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ- 18/ فاطر). (و اگر كسى را براى برداشتن بار گران گناهان خود بخواند هيچ چيز از آن را برنگيرند و برندارند).
واژه- حمل در معنى برداشتن بارهاى سنگين و برداشتن نامه و همچنين برداشتن بار گناه به كار مىرود.
مىگويند- حَمَلْتُ الثّقل و الرّسالة و الوزر حَمْلًا. خداى تعالى گويد: (وَ لَيَحْمِلُنَ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ- 13/ عنكبوت). (بار گناهان خويش و افزون بر آن بار گناهان كسانى را كه گمراه كردند نيز برميدارند بدون اينكه از بار آنان كم شود). و آيه (وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْءٍ- 12/ عنكبوت) (از بار خطاهايشان چيزى برندارند) و در آيه 92 توبه مىگويد: (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ. و ايرادى در جهاد نكردن محسنينى كه مركوب خواستند و نداشتى و گريان رفتند نيست.
خداى عزّ و جلّ گويد: (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ- 25/ نحل) (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ- 5/ جمعه) يعنى: تكليف مىشوند به اينكه آن را تحمّل كنند و به حقّش قيام كنند امّا نمىتوانند تحمّل كنند. فلم يحملوها.
حَمَّلْتُهُ كذا فَتَحَمَّلَهُ و حَمَّلْتُ عليه كذا فَتَحَمَّلَهُ و احْتَمَلَهُ و حَمَلَهُ- يعنى: (بارش كردم سپس آن را تحمّل كرد، و برداشت و بر او تحميل كردم، تحمّل كرد آن را، حمل كرد و بر آن صبر كرد و حملش كرد).
خداى تعالى گويد: (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) سپس سيلاب كفهاى جمع شده را بر سطح خود ظاهر كرد و برداشت). و (حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ- 11/ حاقه) (شما را در كشتى، روانه و حمل كرديم). و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ- 54/ نور). (اگر روى برگردانيد، بر او همان تكليفى است كه بر وى نهاده شده و بر شما نيز همان). و (وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا- 286/ بقره) (گر انبارى را چنان كه بر گذشتگان نهادى بر ما مگذار). و (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ- 286/ بقره) (چيزى كه توانش نداريم بر ما منه). و (وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ- 13/ قمر) (او را در كشتى كه از تختهها و طنابها و ميخها بود برداشتيم و سير داديم). و (ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً- 3/ اسراء) (تبارى با نوح برداشتيم، او بنده سپاسدار بود). و (حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ)- 14/ حاقه) (و زمين و كوهها برداشته شوند).
حَمَلَتِ الْمَرْأَةُ- آن زن باردار شد، و همچنين حملت الشّجرة- آن درخت باردار شد.
حَمْل و أَحْمَال- يعنى بار و بارها، خداى عزّ و جلّ گويد:و (وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ- 4/ طلاق) (بارداران در زمان معيّن بارشان واگذارند). (وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ- 11/ فاطر). (هيچ باردارى بارش را ننهد و برنگيرد مگر به علم او). و (حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ- 189/ اعراف) (به سبكى باردار شد و با آن گذشت). و (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً- 15/ احقاف). يعنى: (مادرش او را بر گرانبارى و دشوارى برداشت و با همان سختى و دشوارى او را بزاد). و (حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً- 15/ احقاف) (باردارى و از شير گرفتنش 30 ماه است).
اصل واژه- حمل- براى بار برداشتن بر پشت است، امّا بطور استعاره در باردارى زن حامله نيز به كار رفته است به دليل اينكه مىگويند:
وسقت النّاقة إذا حملت كه اصل وسق- حمل بار بر پشت شتر است.
محموله هم بار شتر است كه بر او مىنهند، مثل- قتوبه (پالان و نمد زين) و ركوبه (مركب سوارى) و حموله (چيزى كه بار مىشود).
حمل- هم همان- مَحْمُول- يا بار است، ميش كوچك نوزاد را هم كه از راه رفتن ناتوان است- مَحْمُول- گويند جمع آن- حِمْلَان و أَحْمَال است.
مَحْمُول- چيزى است كه ابر بارانزا هم به آن تشبيه شده است.
خداى عزّ و جلّ گويد: (فَالْحامِلاتِ وِقْراً- 2/ ذاريات) (ابرهايى كه باران گران مىبرند).
حَمِيل- ابر پر آب و باران است زيرا حمل كننده آب است، و نيز:
حَمِيل- آن چيزى است كه سيلاب را با خود مىبرد، شخص غريب را هم به- حَمِيل- يعنى چون سيل سرگردان تشبيه كردهاند و به نوزاد در رحم مادر و نيز- حَمِيل- نماينده و كفيلى است كه حامل حقّ است با كسى كه حقّ عليه اوست.
ميراث الحَمِيل- يعنى بازمانده و ما ترك كسى كه نسبش محقّق، و معلوم نيست.
حَمَّالَةٌ الْحَطَبِ- كنايه از سخن چين است.
فلان يَحْمِلُ الحطب- يعنى او سخن چينى مىكند.[۲]
«وَقر»
وَقْر سنگين بودن گوش، وَقَرَتْ أذنُهُ- گوشش كر و سنگين شد، ابو زيد ميگويد فعل واژه- وَقِرْتَ تَوْقَرُ مَوْقُورَة- است در آيه: وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ- فصلت/ 5 و وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً- فصلت/ 44 وَقْر- بار معمولى الاغ و قاطر مثل- وسق- كه بار شتران است. و قد أَوْقَرْتُهُ- آنرا بار كردم- نخلةٌ مُوقِرَةٌ و مُوقَرَةٌ- درخت خرماى پربار.
وَقَار- سكون و آرامش و بردبارى- اسم فاعلش- هو وَقُورٌ و وَقَارٌ و مُتَوَقِّرٌ است در آيه فرمود:
ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً- النوح/ 13 چرا از خداوند اميد آرامش و سكون بخشيدن نداريد!؟ فلان ذو وَقْرَةٍ- او آرام است و با وقار. در آيه:
وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَ- الاحزاب/ 33 خطاب به همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است مىفرمايد بعد از وفاتش با وقار باشيد و در خانههاتان ساكن شويد كه گفتهاند از وقار گرفته شده. عدّهاى از علماء گفتهاند از- وَقَرْتُ أَقِرُ وَقْرا- است يعنى نشستم. وقير- گله بزرگى از گوسپندان گوئى كه آرامشى در آنها هست بخاطر زياد بودنشان و كندى حركتشان.[۳]
«وَزر»
وَزَر پناهگاه كوهستانى است گفت:
كَلَّا لا وَزَرَ إِلى رَبِّكَ- القيمة/ 11 وِزْر سنگينى است تشبيه به سنگهاى سنگين كوه كه به گناه تعبير شده است چنانكه به ثقل هم تعبير مىشود گفت:
لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً- النحل/ 25 و لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ- العنكبوت/ 13 برداشتن بار گناه ديگران همان است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اشاره فرموده است كه
«من سن سنة حسنة كان له اجرها و اجر من عمل بها من غير ان ينقص من اجره شىء و من سن سنة سيئة كان له وِزْرُهَا و وِزْرُ من عمل بها».
يعنى هر كس بدعتى نيكو بگذارد پاداش خودش و ديگران را كه به آن عمل مىكند دارد و هر كس بدعت زشتى را رواج دهد سنگينى گناه خود و ديگران بعهده اوست»و آيه:وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى- 38 يعنى گناه او را ندارد در صورتى كه از آن گناه دور باشد. و آيه: وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ- الشرح/ 2 يعنى در كارهائى كه مربوط به جاهليت بوده و تو از آنچه قومت عمل مىكردند معاف هستى و بر تو گناهى نيست.
وزير- كسى كه بار كارهاى سنگين فرمانده خود را تحمل مىكند.
وِزَارَة- مثل صناعت است و بر همان وزن- أَوْزَارُ الحرب جمع وِزْر- است يعنى آلات جنگ مثل سلاح.
مُوَازَرَة- يارى كردن. وَازَرْتُ فلاناً مُوَازَرَةً، او را در كارش يارى كرد.
در آيه وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي- طه/ 29 و وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ- طه/ 87.[۴]
«اِضر»
الْإِصْرَار: پا فشارى و سرسختى در گناه و خوددارى در دل كندن از گناهان.
اصلش از الصَّرُّ: به سختى بستن، است.
الصُّرَّة: كيسهاى كه پول در آن مىنهند و سرش را محكم مىبندند.
الصِّرَار: پستان بند مادّه شتر تا اينكه بى موقع شيرش را ندوشند.
در آيات: (وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا 135/ آل عمران).
(ثُمَ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً- 8/ جاثيه).
(وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبارا7/ نوح).
(وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيم 46/ واقعه) إِصْرَار: هر تصميم و قصدى كه بر آن پافشارى شود، مىگويند: هذا منّي صِرِّي و أَصِرِّي و صِرَّى و أَصِرَّى و صُرِّي و صُرَّى: اين امر قصد من و كوشش و اصرار من است.
الصَّرُورَة: مرد و زنى كه حجّ نكرده باشند و همچنين آنها كه قصد ازدواج ندارند آيه: (رِيحاً صَرْصَراً- 16/ فصّلت) لفظش از- الصَّرّ- است كه به معنى باد سرد و سخت است زيرا در باد سرد انقباض و بستگى هست.
الصَّرَّة: جماعتى كه به يكديگر مىپيوندند، گويى كه به معنى- صُرُّوا است. يعنى در ظرفى جمع شدهاند و از همان معنى- صُرَّة- به معنى كيسه پول اخذ شده است.
و آيه: (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ- 29/ ذاريات). گفته شده- صرّة- در اين آيه يعنى صيحه و فرياد، (همسرش فرياد كنان به سويش آمد).[۵]
«کَلّ»
كَلّ: (بفتح كاف) أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ وَ هُوَ كَلٌ عَلى مَوْلاهُ نحل: 76. كلّ بمعنى ثقل و سنگينى است «كلّ عن الامر» كار بر او سخت شد و بكار بر نخواست «كلّ لسانه» زبانش سنگين شد سخن گفتن نتوانست يعنى: يكى از آندو لال مادر زاد است و بچيزى قادر نيست و بر مولاى خويش سنگينى و وبال است اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است.[۶]
«وزن»
وَزْن يعنى شناختن اندازه چيزى، وَزَنْتُهُ وَزْناً و زِنَةً- آنرا وزن كردم.
وَزْن- در نظر عامه مردم كشيدن و سنجيدن با ترازو و قپان است در آيه: وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ- الاسراء/ 35 و وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ- الرحمن/ 9 اشاره به اين است كه انسان در تمام سخنان و كارهائى كه مىخواهد بگويد يا انجام دهد مراعات عدالتى را نمايد.
و آيه وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ- الحجر/ 19 كه گفتهاند همان معادن طلا و نقره است و نيز گفتهاند اين اشاره به تمام موجوداتى است كه خداى تعالى آفريده است كه آنها را معتدل و موزون آفريده است. چنانكه گفت: إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ- القمر/ 49 و وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُ- الاعراف/ 8 كه اشاره به عدل الهى در حسابرسى مردم در قيامت است چنانكه فرمود: وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ- الانبياء/ 47 در بعضى آيات مِيزَان بلفظ مفرد به اعتبار حساب كننده آمده و بعضى آيات بصورت موازين به اعتبار حساب رسان.
وَزَنْتُ لفلان و وَزَنْتُهُ كذا- آنرا وزن كردم و سنجيدم. در آيه: وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ- المطففين/ 3
قام ميزان النهار- يعنى ظهر شد و نصف روز گذشت.[۷]
ارجاعات
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 360-357
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 547-543
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 477-476
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 448-447
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 392-390
- ↑ قاموس قرآن، ج6، ص: 137
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 451-449