چهره درهم کردن (مترادف)
مترادفات قرآنی چهره درهم کردن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «عبس»، «کلح»، «بسر».
مترادفات «چهره درهم کردن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
عبس | ریشه عبس | مشتقات عبس | بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ
|
کلح | ریشه کلح | مشتقات کلح | تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَٰلِحُونَ
|
بسر | ریشه بسر | مشتقات بسر | ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ
|
معانی مترادفات قرآنی چهره درهم کردن
«عبس»
العُبُوس: ترشرويى و درهم شدن چهره كه در اثر تنگدلى و گرفتگى خاطر است. گفت: (عَبَسَ وَ تَوَلَّى- 1/ عبس) (ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ- 22/ مدثّر) و از اين واژه عبارت- يومٌ عَبُوسٌ- است يعنى روز سخت و غم افزا. گفت: (يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً- 10/ انسان) (روزى گرفته و سخت و سياه و سهمگين) و به اين اعتبار- عَبَس يعنى سرگين خشك شده بر موهاى دم حيوانات، عَبِسَ الوسخُ على وجهه: ريم و چرك بر صورتش خشكيد.[۱]
«کلح»
در صحاح گويد: كلوح آشكار شدن دندانها در عبوسى است در اقرب الموارد گفته: بقولى كلوح در اصل ظاهر شدن دندانهاست در وقت عبوسى (مانند سرهاى بريان
قاموس قرآن، ج6، ص: 136
شده گوسفندان).
در مجمع فرموده: كلوح برگشتن دو لب است ببالا و پائين تا دندانها آشكار شود پس كالح اسم فاعل از آنست تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ مؤمنون: 104. ميزند آتش بچهرهايشان و آنها در آتش زشت منظران باشند (نعوذ باللّه من النار) ظاهرا مراد از كالح زشت منظرى است در نهج البلاغه در وصف مردگان فرموده:
«كَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّوَاظِرُ».
خطبه 219 چهرههاى با طراوت بد منظر شدند.
در نهايه گويد: در حديث على عليه السّلام آمده «إِنَّ مِنْ وَرَائِكُمْ فِتَناً وَ بَلَاءً مُكْلِحاً مُبْلِحاً». يعنى از پس شما فتنهها و بلاهائى است عبوس كننده، ناتوان كننده اين كلمه تنها يكبار در كلام اللّه آمده است.[۲]
«بسر»
البَسْرُ: خواستن چيزى عجولانه قبل از موعد آن است.
بَسَرَ الرّجل الحاجة: نابهنگام آنرا مطالبه كرد.
بَسَرَ الفحل النّاقة: شتر نر، ناقه را قبل از وقت لقاح آزرد و اذيّت كرد.
ماء بَسْرٌ: آب خنكى كه از ديگرى قبل از ساكن شدنش گرفته شود.
بَسْر: جراحت و زخمى است كه قبل از موعدش شكافته شود.
بَسْر: خرماى زرد ناپخته، سخن خداى عزّ و جلّ (ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ- 22/ مدّثر) يعنى قبل از وقت عذابش روى ترش كرد و اگر گفته شود، در آيه (وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ- 24/ قيامه) آنها كه قبل از وقت در دنيا چهرهشان را گرفته و تلخ نمىكنند و تو گفتى- بسر و باسره- حالتى گرفته و دردناك قبل از موعد است، گفته شده، اشاره آيه به حالتى است كه قبل از رسيدن عذاب به آنها دارند. و واژه- بُسْر- خبر دادن و آگاهى قبلى از حال آنها است پيش از آنكه به آن عذاب دردناك برسند و اين اعلام و آگاهى از دور و قبل از موعد كه بيان مىشود نوعى هشدار و تنبيه است، آيه زير هم بآن معنى دلالت دارد كه مىفرمايد: (تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ- 25/ قيامه) (به يقين خواهد دانست كه مصيبتى كمر شكن و عذابى خرد كننده باو مىرسد و با او آنچنان عمل مىشود).[۳]