چرانیدن (مترادف)
مترادفات قرآنی چرانیدن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «رعی»، «أسامَ».
مترادفات «چرانیدن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
رعی | ریشه رعی | مشتقات رعی | كُلُوا۟ وَٱرْعَوْا۟ أَنْعَٰمَكُمْ إِنَّ فِى ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّأُو۟لِى ٱلنُّهَىٰ
|
أسامَ | ریشه سوم | مشتقات سوم | هُوَ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءً لَّكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی چرانیدن
«رعی»
الرَّعْي: در اصل نگهداشتن حيوان است يا با غذايى كه جانش را حفظ كند يا با دور كردن دشمن از او.
مىگويند: رَعَيْتُهُ: حفظش كردم.
أَرْعَيْتُهُ: گذاشتم تا بچرد و چراندمش.
الرِّعْى: علف و خوراك حيوان.
مَرْعَى: چراگاه.
خداى تعالى گويد: (كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ- 54/ طه).
(أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها- 31/ نازعات) و (وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى- 4/ اعلى).
رَعْي و رِعَاء: در باره حفظ و نگهدارى و سياست و كشوردارى است.
خداى تعالى گويد: (فَما رَعَوْها حَقَ رِعايَتِها- 27/ حديد) يعنى حقّ حفاظت و سرپرستى بجاى نياوردند.
رَاعِي: هر سياستمدار و سرپرستى يا براى نفس خويش يا براى ديگران.
روايت شده كه: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه» شاعر گويد:و لا المَرْعِيّ فى الاقوام كالرَّاعي يعنى: (شخصى بى مسئوليّت و بى تفاوت در ميان جامعه هرگز همانند فرد مسئول نيست). جمع رَاعِي- رِعَاء و رُعَاة- است.
مُرَاعَاة الانسان للامر: مراقبت و نگهدارى در كار است كه چگونه و چه چيز از آن بدست مىآيد و به چه چيزى منتهى مىشود از اين معنى است عبارت:
رَاعَيْتُ النُّجُومَ: (ستارگان را نظاره و مراقبت كردم).
أَرْعَيْتُهُ سَمْعِي: به حرف او گوش دادم و خود را متوجّه سخنش كردم.
خداى تعالى گويد: (لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا104/ بقره) أَرْعِنِي سَمْعَك: به من گوش دار و متوجّه من باش.
أَرْعِ عَلَى كذا- او را باقى نگهدار و به او مهربانى كن (كه با حرف (على) متعدّى شده است) و حقيقتش، يعنى او را با علم و اطّلاع رعايت و مهربانى كن.[۱]
«أسامَ»
السَّوْم: اصلش به سرعت رفتن در طلب چيزى است و لفظى است مركّب از دو معنى رفتن، و جستن چيزى است. در معنى رفتن، عبارت- سَامَتِ الإبلُ فهى سَائِمَة:
(رفت كه بچرد و او رونده است) و در معنى ابتغاء و جستن، سُمْتُ كذا: (جستجو كردم)، چنانكه گفت:
(يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ- 49/ بقره) (عذاب بدى را بر شما تكليف مىنمودند كه فرزندانتان را مىكشتند و زنانتان را وا مىگذاشتند) و همچنين از واژه- سام- عبارت، سِيمَ فلانٌ الْخَسْف فهو يُسَامُ الخسفَ- است يعنى (خوار شد و خوار مىشود).
سَوْم- هم در خريد و فروش و داد و ستد بكار مىرود گفته شده- صاحب السّلعة أحقّ بِالسَّوْم: صاحب متاع براى خريد و فروش آن متاع سزاوارتر است.
سُمْتُ الإبلَ فى المرعى: براى چريدن رهايش كردم (كه به باب افعال و تفعيل، متعدّى مىشود) مىگويند- أَسَمْتُهَا و سَوَّمْتُهَا: (نيز در همان معنى- سمتها- است).
و آيه: (وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُون 10/ نحل).
السِّيمَاء و السِّيمِيَاء: علامت و نشان.
شاعر گويد:له سيمياء لا تشق على البصر.
يعنى: (نشانهاى از زيبايى بر چهره دارد كه ديدنش بر چشم شادى آور است و مشكل نيست).
خداى تعالى گويد: (سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ- 29/ فتح).
سَوَّمْتُهُ: نشانش كردم و علامتش گذاردم.
مُسَوَّمِينَ: علامت دارها.
مسوّمين: علامت گذاران (در قديم با داغ كردن و مهر، دامها و بردگان را نشان مىكردند) كه يا خودشان يا ستورانشان يا فرستادههاشان را علامت گذارى مىكردند. از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در باره ستوران جنگى روايت شده است كه:
«تَسَوَّمُوا فانّ الملائكة قد تَسَوَّمَتْ»يعنى: (علامت بگذاريد، زيرا فرشتگان در جنگ بدر، مركبهاشان را علامت گذاردند).[۲]