پشم (مترادف)
مترادفات قرآنی پشم
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «صوف»، «عهن».
مترادفات «پشم» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
صوف | ریشه صوف | مشتقات صوف | وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنۢ بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ ٱلْأَنْعَٰمِ بُيُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَآ أَثَٰثًا وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِينٍ
|
عهن | ریشه عهن | مشتقات عهن | وَتَكُونُ ٱلْجِبَالُ كَٱلْعِهْنِ ٱلْمَنفُوشِ
|
معانی مترادفات قرآنی پشم
«صوف»
خداى تعالى گويد: (وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ- 180/ نحل). (از پشمها و كركها و مويهاى حيوانات براى مدّتى پوشاك و وسايل زندگى تهيّه مىكنيد).
أخذ بِصُوفَةِ قفاه: موى پشت سرش را گرفت.
كبشٌ صَافٍ و أَصْوَفُ و صَائِفٌ: گوسفند و قوچ پر پشم.
الصُّوفَة: گروهى كه در كعبه خدمت مىكنند، گفته شده همچون موى و پشمى كه به پوست متّصل و در آميخته است آنها نيز با كعبه در آميخته، و پيوسته در خدمت كعبه هستند لذا- صُوفَة- ناميده شدند.
صُوفَان: گياهى كه مثل انجير كال پرز دارد.
در باره- صُوفِيّ- گفته شده منسوب به جامه پشمينى است كه در بردارد و يا منسوب به- صُوفَة- يعنى همانها كه در كعبه خدمت مىكنند، و بخاطر اشتغالشان به عبادت در كعبه صوفي ناميده شدند و يا منسوب به صُوفَان يعنى همان گياه كالى كه پرز دارد زيرا- صوفىها- در خوراكشان ميانه روى دارند و به كم بسنده مىكنند همانطور كه گياه و انجير كال كه پرز دارد كمتر در غذا مورد نياز است.[۱]
«عهن»
العِهْن: پشم رنگى، گفت: (كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ- 5/ قارعه) تخصيص واژه- عهن- به پشم بخاطر رنگى است كه در آن هست چنانكه يادآورى شده كه: (فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ- 37/ رحمن) (آسمان در آستانه رستاخيز كه شكافته مىشود رنگش چون زيتون يا فرش قرمز است).
رمى بالكلام على عَوَاهِنِهِ: سخن را از روى انديشه و فكر ادا نكرد و اين همان است كه مىگويند: اورد كلامه غير مفسّر: سخنش را مبهم و غير روشن اداء كرد.[۲]