جامه پیچیدن (مترادف)
مترادفات قرآنی جامه پیچیدن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «استغشی/غشی»، «ادَّثَرَ/دَثَرَ»، «اِزَمّلّ».
مترادفات «جامه پیچیدن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
استغشی | ریشه غشو | مشتقات غشو | أَلَآ إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا۟ مِنْهُ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُۥ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ
|
ادَّثَرَ | ریشه دثر | مشتقات دثر | بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ يَٰٓأَيُّهَا ٱلْمُدَّثِّرُ
|
اِزَمّلّ | ریشه زمل | مشتقات زمل | بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ يَٰٓأَيُّهَا ٱلْمُزَّمِّلُ
|
معانی مترادفات قرآنی جامه پیچیدن
«استغشی/غشی»
غَشِيَهُ، غِشَاوَةً و غِشَاءً: او را با چيزى همراه و ملازم كرد تا او را فرا گرفت و پوشاند. غِشَاوَة: پيوسته يا چيزيكه با آن پوشيده مىشود، در آيات: (وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً- 32/ لقمان) (فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ- 78/ طه)(وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ- 50/ ابراهيم)(إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى- 16/ نجم)(وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى- 1/ ليل)(إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ- 11/ انفال) 6 غَشَيتُ موضع كذا: به آنجا آمدم كه كنايه از مقاربت است. مىگويند غَشَّاهَا و تَغَشَّاهَا: با او در آميخت، در آيه: (فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ- 189/ اعراف) و همچنين واژه غِشْيَان و غَاشِيَة: آنچه كه چيزى را مىپوشاند مثل: غَاشِيَة السّرج: زين پوش، در آيه: (أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ- 107/ يوسف) دشوارى و سختى كه آنها را فرو مىگيرد و مىپوشاند، گفته شده در اصل سخن پسنديده است و لفظش اينجا استعاره شده است.
مثل آيات: (لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ- 41/ اعراف)(هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ- 1/ غاشيه)كنايه از قيامت است و جمعش- غواش.
غُشِيَ على فلان: وقتى است كه او را بليّه و مصيبتى كه فهمش را پوشانده و مستور كرده رسيده است. در آيات:
(كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ- 19/ احزاب) (نَظَرَ الْمَغْشِيِ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ- 20/ محمّد) (فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ- 9/ يس) (وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ- 7/ بقره) (كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ- 27/ يونس) (وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ- 7/ نوح) يعنى لباس خود را مثل پوششى بر گوشهاى خود قرار مىدادند، كه عبارت از خوددارى از شنيدن است. گفته شده: (اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ) در آيه اخير كنايه از دويدن و گريختن از شنيدن آيات وحى و حقّ است، مثل عبارت شمّر ذيلا: دامن به كمر بست.
القى ثوبه: جامه خويش فرو افكند.مىگويند: غَشَّيْتُهُ سوطا او سيفا: با تازيانه و شمشير، او را فرو گرفتم و زدم مثل- كسوته و عمّمته: لباسش پوشاندم و دستارش بستم.[۱]
«ادَّثَرَ/دَثَرَ»
خداى تعالى گويد: يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ- 1/ مدّثر) اصلش- متدثّر- است كه ادغام شده.
دثر در باب افتعال حرف (ت) بحرف (د) تبديل و درهم ادغام شده، مىشود- ادِّثَار).
مُدَّثِّر- كسى است كه با لباسش خود را بپوشاند، فعلش- دَثَرْتُهُ فَتَدَثَّرَ (پوشاندم او را پس پوشيده شد).
دِثَار- وسيله پوشش است.
تَدَثَّرَ الفحل النّاقة- ناگهانى شتر نرينه- مادينه را فرو گرفت.
تَدَثَّرَ الرّجل الفرس- آن مرد سوار بر اسب شد و بر آن جست.
رجل دَثُور- مرد گمنام ناپيدا.
سيف دَاثِر- شمشير صيقلى نشده و زنگ گرفته.
دَاثِر- خانه كهنه و قديمى كه آثار آباديش از بين رفته و متروك مانده.
فلان دِثْرُ مال- يعنى او مالش را خوب حفظ مىكند.[۲][۲]
«اِزَمّلّ»
آيه: (يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ- 1/ مزمّل) يعنى: اى كسى كه در جامهات پوشيده شدهاى، و به طور استعاره كنايه از كسى است كه در كارش كوتاهى و غفلت نموده كه تعريضى نسبت به اوست. الزُّمَيْل: ضعيف و ناتوان.
مادر تَأَبَّطَ شرّاً (شاعر معروف قبل از اسلام) گفته است:ليس بزُمَّيْل شَرُوب للقَيْل[۳]