اشاره (مترادف)
مترادفات قرآنی اشاره
«اشاره»؛ حركات دست و سر و ابرو و چشم و انگشت و جز آن براى نشان دادن و نمودن چيزى يا القا و تفهيم مطلبى. ايماء.[۱]مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «اشار»، «رَمَزَ»، «تغامز»، «عَرَّضَ».
مترادفات «اشاره» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
اشار | ریشه شور | مشتقات شور | فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا۟ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِى ٱلْمَهْدِ صَبِيًّا
|
رَمَزَ | ریشه رمز | مشتقات رمز | قَالَ رَبِّ ٱجْعَل لِّىٓ ءَايَةً قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا وَٱذْكُر رَّبَّكَ كَثِيرًا وَسَبِّحْ بِٱلْعَشِىِّ وَٱلْإِبْكَٰرِ
|
تغامز | ریشه غمز | مشتقات غمز | وَإِذَا مَرُّوا۟ بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ
|
عَرَّضَ | ریشه عرض | مشتقات عرض | وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُم بِهِۦ مِنْ خِطْبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوْ أَكْنَنتُمْ فِىٓ أَنفُسِكُمْ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَٰكِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُوا۟ قَوْلًا مَّعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا۟ عُقْدَةَ ٱلنِّكَاحِ حَتَّىٰ يَبْلُغَ ٱلْكِتَٰبُ أَجَلَهُۥ وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّ ٱللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِىٓ أَنفُسِكُمْ فَٱحْذَرُوهُ وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ
|
معانی مترادفات قرآنی اشاره
«اشار»
الشُّوَار: لوازم و اسباب ظاهرى خانه و بطور كنايه عورت و هر متاع، و اسبابى است.
شَوَّرْتُ به: كارى كردم كه شرمگين شد گويى كه عورتش را ظاهر كرد.
شِرْتُ العسل و أَشَرْتُهُ: عسل را از موم جدا كردم. شاعر گويد: (سخنى كه گويى از خوبى و شيرينى با عسل همراه است) شِرْتُ الدّابّة: ستور را به دويدن واداشتم كه تشبيهى به همان ظاهر كردن است.
خطب مِشْوَار: سخنانى پر لغزش و دروغ.
تَشَاوُر و مُشَاوَرَة و مَشُورَة: نظر خواهى با مراجعه بعضى به بعض ديگر است و اين معنى از عبارت- شِرْتُ العسل- است، وقتى كه عسل را از جايش بيرون مىآورى، راى و نظر را هم از شخص طرف مشورت بيرون مىآورى. در آيه: (وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ- 159/ آل عمران) شورى- كارى است كه در آن نظرخواهى مىشود در آيه: (وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ- 38/ شورى) نيز در همان معنى است.[۲]
«رَمَزَ»
الرَّمْز: اشاره با لب و دهان و صداى آرام و اشاره با ابرو و لذا هر سخنى كه مثل اشاره باشد به- رمز- تعبير شده است چنانكه شكايت به- غمز- تعبير شده.
خداى تعالى گويد: (قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً- 41/ آل عمران).
مَا ارْمَازَّ: به رمز هم سخن نه گفته است.
كَتِيبَة رَمَّازَة: سپاهيانى كه از زياديشان رمز و اشارهاى شنيده مىشود.[۳]
«تغامز»
اصل غَمْز- اشاره نمودن با پلك چشم يا دست به چيزى است كه در آن عيبى هست و معيوب است و از اين معنى گفته مىشود: ما فى فلان غَمِيزَة: در او نقصى و عيبى نيست كه به آن اشاره شود، جمعش- غَمَائِز- است در آيه: (وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ- 30/ مطفّفين) اصل واژه- غَمْز- از عبارت- غَمَزْتُ الكبش- گرفته شده، در وقتى كه مىخواهند گوسفند را با سنگين و سبك كردن، بدانند پرگوشت و پر چربى است يا نه، مثل- عبطته: گوسپند را وزن كردم.[۴]
«عَرَضَ»
العَرْض: پهنا، نقطه مقابل طول يا دراز است- اصلش اين است كه- عَرْض- در باره اجسام گفته مىشود و سپس در غير جسم نيز بكار مىرود چنانكه گفت:
(فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ- 51/ فصّلت) واژه- عَرْض- مخصوص كنار و جانب چيزى است، در عبارات: عَرَضَ الشّيءُ:
عرض و پهنايش ظاهر شد.
عَرَضْتُ العودَ على الإناءِ: چوب را بر كنار ظرف به پهنا قرار دادم اعْتَرَضَ الشّيءُ في حلقه: در گلويش گير كرد.
اعْتَرَضَ الفرسُ في مشيه: آن اسب در رفتنش چموشى و توسنى كرد فيه عُرْضِيَّةٌ: توسنى كردن و با سختى رفتن.
عَرَضْتُ الشّيءَ على البيع و على فلان و لفلان: آن چيز را براى فروش بر او عرضه كردم، مثل آيات:
(ثُمَ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ- 31/ بقره) (وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفًّا- 48/ كهف) (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ- 72/ احزاب) (وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً- 100/ كهف) (وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ- 20/ احقاف) عَرَضْتُ الجندَ: سپاه را سان ديدم.
العَارِض: كسى كه چهره خود آشكار كند و گاهى اين واژه مخصوص پيدا شدن ابر در آسمان است مثل آيه: (هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا- 24/ احقاف) و به چيزى و حالتى كه از بيمارى به انسان عارض مىشود، مىگويند:
بِهِ عَارِضٌ من سقمٍ: آثارى و نشانههايى از بيمارى در او نمايان، و آشكار است و گاهى به چهره و گونه، عَارِض- گويند مثل- أخذ من عَارِضَيْهِ دو طرف رخسارش را فرا گرفت و گاهى در مورد دندانها بكار مىرود مثل:
العَوَارِض للثّنايا: دندانهايى كه در خنديدن نمايان مىشود.
فلان شديد العَارِضَة: كنايه از خوش زبانى و شيرين سخنى است.
بعيرٌ عَرُوضٌ: شترى كه از گرسنگى و بى علفى با دو طرف دهانش خار مىخورد.
عُرْضَة: آهنگ و قدرت آنچه را كه براى برخورد با چيزى آماده و ظاهر مىشود، در آيه گفت:
(وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ- 224/ بقره) بعيرٌ عُرْضَةٌ للسّفر: شترى كه آماده براى مسافرت است.
أَعْرَضَ: جانب خويش ظاهر كرد، و اگر گفته شود:
أَعْرَضَ لي كذا: چهره خويش آشكار كرد و دسترسى به او ممكن شد أَعْرَضَ عنّي: به روشنى روى از من برگرداند، در آيات: (ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها- 22/ سجده) (فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ- 63/ نساء) (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ- 199/ اعراف) (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي- 124/ طه) (وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ- 32/ انبياء) و چه بسا كه حرف (عن) حذف شود مثل آيات:
(إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ) (ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ) و (فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ) (وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ- 133/ آل عمران) گفته شده همان عرض و پهنايى است كه نقطه مقابل طول و دراز است چنين تصوّرى از وجوه مختلفى است:
1- يا اينكه مىخواهد بگويد عرض بهشت در جهان و نشأة آخرت مثل فراخنا و پهناى آسمانهاى دنيا و نشأة اوّل است چنانكه گفت:
(يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ- 48/ ابراهيم).
2- و يا اينكه آسمانها و زمين در آخرت بزرگتر از چيزى كه اكنون هست مىباشد و حصولش ناممكن نيست، روايت شده است كه شخصى يهودى از عمر (رض) در باره اين آيه پرسيد و گفت: فأين النّار؟ پس آتش و عذاب كجاست، عمر پاسخ داد: وقتى كه شب فرا مىرسد روز كجاست.
3- گفته شده واژه- عَرْضُهَا- در آيه: (32/ آل عمران) وسعت و بزرگى بهشت است نه از جهت مساحت بلكه از جهت گسترش مسرّت و شادمانى در آن، چنانكه در ضدّ آن معنى مىگويند:
الدّنيا على فلان حلقة خاتم و كفّه حابل (دنيا بر او از نظر اندوه و سختى و تنگى حال همچون حلقه انگشترى است و همچون كفه دام كه محدود است.) و مثل عبارت- سعة هذه الدّار كسعة الأرض:
فضاى وسيع اين خانه مثل زمين بزرگ است.گفته شده- عَرْض- در اينجا از عبارت عرض البيع- گرفته شده چنانكه مىگويند: بيع كذا بعرض: در وقتى كه چيزى به متاعى فروخته مىگويى:
عرض هذا الثّوب كذا و كذا: عرض اين جامه چنين و چنان است يعنى عوض آن.
عَرَض: هر چيزى است كه ثباتى نداشته باشد و متكلّمين آن را به طور استعاره در باره چيزى كه جز با جوهر يا اصل هر چيز ثباتى ندارد بكار بردهاند مثل: رنگ و طعم.
الدّنيا عَرَضٌ حاضرٌ: هشدارى است بر اينكه دنيا پايدار نيست و ثباتى ندارد، خداى تعالى گويد:
(تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ- 67/ انفال) (يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى- 169/ اعراف) (وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ- 169/ اعراف) و آيه: (لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً- 42/ توبه) يعنى: مطلبى سهل و آسان و باطنى. گفت: (وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ- 235/ بقره) (اگر در امر همسر گزينى و خطبه نكاح يعنى عقد همسرى به كنايه چيزى بگوئيد گناهى بر شما نيست) مثل اينكه به همسرش بگويد: أنت جميلة و مرغوب فيك: تو زيبا هستى و مورد آرزوئى، و از اين قبيل سخنان[۵]