خواستن (مترادف)
مترادفات قرآنی خواستن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «شاء»، «اراد»، «اشتهی»، «بغی»، «رغب».
مترادفات «خواستن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
شاء | ریشه شیء | مشتقات شیء | فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ
|
اراد | ریشه رود | مشتقات رود | شَهْرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِىٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلْقُرْءَانُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٍ مِّنَ ٱلْهُدَىٰ وَٱلْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا۟ ٱلْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا۟ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
|
اشتهی | ریشه شهو | مشتقات شهو | نَحْنُ أَوْلِيَآؤُكُمْ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَفِى ٱلْءَاخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِىٓ أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ
|
بغی | ریشه بغی | مشتقات بغی | وَلَمَّا فَتَحُوا۟ مَتَٰعَهُمْ وَجَدُوا۟ بِضَٰعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا مَا نَبْغِى هَٰذِهِۦ بِضَٰعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَٰلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ
|
رغب | ریشه رغب | مشتقات رغب | عَسَىٰ رَبُّنَآ أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَآ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی خواستن
«شاء»
الشَّيْءُ: چيزى است كه شناخته مىشود و از آن آگاهى و خبر مىدهند. (معيّن و معلوم است) و در نظر بيشتر متكلّمين واژه- شَيْء- زمانى كه در باره خداى تعالى و غير از او بكار مىرود اسمى است كه معنى مشتركى دارد و بر پديدههاى موجود و معدوم هر دو واقع مىشود.
بعضى از آنان نيز نظرشان اينست كه «شَيْء- عبارت از پديدههاى موجود است و اصلش مصدر- شاء- يعنى خواستن است و هر گاه خداى تعالى با آن وصف شود معنايش- شَاءَ- است يعنى (خواهنده).
و هر گاه غير از خداى با آن وصف شود معنايش- مشىء است- يعنى خواسته شده و در معنى دوّم يعنى مفعولى آيه: (قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ- 16/ رعد) است.
پس عبارت- كلّ شَيْء- بدون استثناء عموم را در بر مىگيرد زيرا شىء در اينجا مصدرى است در معنى مفعول.
و در آيه: (قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً- 19/ انعام) (بگو گواهى چه چيزى بزرگتر و برتر است).
شَيْء- به معنى فاعل است مثل آيه: (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ- 14/ مؤمنون).
واژه مَشِيئَة- در نظر بيشتر متكلّمين مثل اراده است و در نظر بعضى ديگر (مَشِيئَة) در اصل ايجاد كردن چيزى و اصابت چيزى است هر چند كه در سخن و تعارفات معمولى به جاى اراده بكار مىرود.
پس مشيت از سوى خداى تعالى ايجاد و آفريدن است و مشيت از جانب مردم رسيدن به چيزى است.
الْمَشِيئَة من اللّه- اقتضاء وجود و پيدايش چيزى دارد، از اين جهت گفته شده:
ما شَاءَ اللّه كان: آنچه نخواسته نمىشود، ولى اراده از سوى او به ناچار، وجود مورد اراده و مراد را اقتضاء نمىكند. مگر نمىبينى كه گفت: (يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ- 185/ بقره) (خداى براى شما سهولت و آسايش مىخواهد و نه سختى) و گفت: (وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ- 31/ غافر) و خداوند براى بندگان ظلم و ستم نمىخواهد، معلوم است كه عسر و سختى و ستمديدگى در چيزهايى است كه در ميان مردم بدست مىآيد و حاصل مىشود.
گفتهاند: يكى از فرقهاى ميان اراده و مشيّت، اين است كه اراده انسان نخست قبل از اينكه اراده خداى بر آن پيشى گيرد حاصل مىشود مثلا انسان مىخواهد كه نميرد و خداى از آن ابا مىكند ولى مشيّت انسان انجام نمىشود مگر بعد از مشيّت خداى.
چنانكه گفت ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ.
در مورد اين آيه: (وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ- 30/ انسان) روايت شده است وقتى آيه: (لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ- 28/ تكوير)نازل شد، در وقت نزول اين آيه كفّار گفتند: الأمر الينا إن شئنا استقمنا و ان شئنا لم نستقم. (يعنى پس كار به ما واگذار شده است اگر خواستيم به راه راست مىرويم و اگر خواستيم نمىرويم و مستقيم نمىشويم) سپس خداى تعالى در دنبال آن آيه 30 سوره انسان يعنى (وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ) نازل فرمود بعضى نيز گفتهاند:
اگر نه اينست كه تمام امور بطور كلّى موقوف بر مشيّت خداى تعالى است و افعال ما به مشيّت او پيوسته و مربوط است و موقوف بر آن است مردم در كارها و گفتارشان عبارت استثناء يعنى- ان شاء اللّه- را در همه امور و كارهامان مربوط به آن نمىدانستند.
مثل آيات: (سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ- 102/ صافّات).
و (سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً- 69/ كهف).
و (يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ- 33/ هود) و (ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ- 99/ يوسف).
و (قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ- 188/ اعراف).
و (ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا- 189/ اعراف).
و (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ- 24/ كهف)
شية اين واژه اصلش- وِشْيَة- است كه در حرف واو آمده است.[۱]
«اراد»
الرَّوْد: رفت و آمد با مدارا در طلب چيزى.
مىگويند- رَادَ و ارْتَادَ- و همينطور- رَائِد- يعنى جوينده گياه و علوفه.
رَادَ الابلَ فى طلب الكلاء: (شتران را به طلب علوفه فرستاد). و به اعتبار معنى رفق و مدارا در اين واژه مىگويند.
رَادَتِ الابلُ فى مشيها تَرُودُ رَوَدَاناً: (شتران به آرامى رفتند) و از اين معنى واژه مرود- ساخته شده يعنى: (ميل سرمه و آهن حلقهاى شكل و چرخ آهنين و دلو كه همواره در رفت و آمدند).
أَرْوَدَ، يُرْوِدُ، ارْوَادا: مدارا و مهربانى كرد و از همين معنى واژه رُوَيْد- يعنى آرام، مشتقّ شده، مثل:
رُوَيْدُك الشِّعْرَ يُغِبَّ: (شعرت را مخوان و بگذار بماند تا وقتى كه كم و كاستى آن بر خودت روشن شود) إرادَة- از- راد، يرود- است يعنى وقتى كه كسى در طلب چيزى سعى و كوشش كند- ارادة- در اصل- قدرت و نيروى است كه از شهوت و نياز و آرزو تركيب شده- ارادة اسمى است براى تمايل نفس به چيزى كه حكم و فرمان انجام دادن و يا انجام ندادن در آن چيز باشد و اينكه سزاوار است انجام بشود يا نشود (تا اراده آزاد و خواست نفسانى يكى از آن دو امر را برگزيند) سپس اينگونه اراده، و خواست نفسانى در باره اصل چيزى، گاهى ميل و كشمكش در مبدأ و آغاز آن چيز است و گاهى در نتيجه حكم و دستور آن چيز كه جايز و شايسته است و انجام گيرد يا نگيرد.
اگر واژه- اراده- در خداى تعالى بكار رود مراد حكم و نتيجه و پايان آن است نه تمايل و خواست نفسانى به مبدأ و آغاز چيزى كه او متعالى است از معنى دل بستن و تمايل. هر گاه گفته شود: أَرَادَ اللّهُ بكذا يعنى خداوند در آن حكم كرد كه آنطور هست و آنطور نيست مثل آيه: (إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَة 17/ احزاب) گاهى منظور از يادآورى اراده، امر است چنانكه مىگوئى: أُرِيدُ مِنْكَ: به آن كار امرت مىكنم.
مثل آيه: (يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ- 185/ بقره) (قسمتى از آيه روزه است كه مىفرمايد: اگر مريض و مسافر بوديد روزهاى ديگر روزه بگيريد كه اين امر خداى تعالى امر در سهولت براى شماست نه امر در سختى.
گاهى واژه- اراده- ذكر مىشود و مراد قصد و هدف است مثل آيه: (لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً- 83/ قصص).
يعنى: (حيات اخروى را براى كسانى قرار مىدهيم كه قصد برترى جويى و فساد در زمين نداشته و پايان و فرجام كار از آن پرهيزكار است)، نه مىخواهند چنان باشند و نه قصد آن را دارند.
اراده- در انسان بر حسب نيروى حسّى و جبرى و فطرى است همانطور كه بر اساس نيروى اختيارى نيز هست از اين روى در جماد، و حيوان هر دو بكار مىرود مثل:
آيه: (جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَ- 77/ كهف) (ديوارى كه مىخواست فرو ريزد و خراب شود) و مىگويند- فرسى تريد التّبن: اسبم كاه و علوفه مىخواهد.
مُراوَدَة: يا اينكه جدال در امر و فرمان است يعنى تو چيزى را امر مىكنى غير از آن چيزى كه ديگرى امر مىكند و يا- مراودة- نزاع در خواستن و طلب كردن است يعنى تو چيزى را مىخواهى و مىطلبى و ديگرى چيز ديگر را.
راودت فلانا عن كذا- در همان دو معنى است مثل آيات:
(هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي- 26/ يوسف) و (تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ 30/ يوسف) يعنى او را از رأيش برمىگرداند.
و بر اين اساس است آيات: (وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ- 32/ يوسف) و (سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ- 61/ يوسف) يعنى: (به زودى پدرش را از او بازمىگردانيم).[۲]
«اشتهی»
اصل- الشَّهْوَة- خواهش و دلبستگى نفس به چيزى است، كه مىخواهى و اراده كردهاى و اين خواهش و تمايل در دنيا دو گونه است:
1- تمايل كاذب 2- تمايل صادق. ميل و خواهش صادق آن چيزى است كه اگر برآورده نشود كار بدن بدون آن مختلّ مىشود مثل تمايل به طعام در موقع گرسنگى.
و امّا تمايل و شهوت دروغ يا كاذب چيزيست كه بدون آن، كار بدن مختل نمىشود.
(مثل ميل به غذاى بهتر بعد از سير شدن و استراحت طلبى بيش از حدّ كه نوعى هوس نفسانى است كه مىخواهد بيشتر استراحت كند و اگر اين خواستها انجام نشود كار بدن مختل نمىشود).
هر مورد تمايل و خواستى نيز شهوت ناميده شده و همچنين نيرويى هم كه هوس مىكند و تمايل مىيابد شهوت است.
آيه: (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُ الشَّهَواتِ- 14/ آل عمران) احتمال دارد كه اشاره به هر دو معنى درست و نادرست يعنى (تمايل صادق و كاذب) باشد.
و آيه: (اتَّبَعُوا الشَّهَوات 59/ مريم) اشاره به تمايلات، و خواهشهاى كاذب نفسانى و هوسهائى است كه نيازى به آنها نيست و كار بدن هم بدون آنها مختلّ نمىشود.
در صفت بهشت مىگويد: (وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ- 31/ فصّلت) (در بهشت آنچه را كه بخواهيد و طلب كنيد داريد) (فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ- 102/ فصّلت) مرد هوسناك را هم- رجل شَهْوَان و شَهَوَانِيّ- گويند.
شىء شَهِيٌ: هر چيز هوس انگيز.[۳]
«بغی»
البَغْي يعنى اراده كردن و قصد تجاوز نمودن يا در گذشتن از ميانه روى چه عملا تجاوز كند يا نكند، گاهى بغى و تجاوز در كميّت و ارزش مادّى است و گاهى بغى و تجاوز در وصف كيفيّت تعبير و بيان مىشود
بَغَيْتَ الشّىء و ابْتَغَيْتَ- يعنى تجاوز كردى و بغى نمودى، اين فعل در موقعى بكار مىرود كه تو بيش از اندازه چيزى كه واجب است طلب كنى و بخواهى، خداى عزّ و جل فرمايد: (لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ- 48/ توبه) و گفت (يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ- 47/ توبه).
بغى دو گونه است.
اوّل- بغى پسنديده يعنى در گذشتن از عدل بإحسان و از امور واجب به انجام نوافل و مستحبّات.
دوّم- بغى و تجاوز ناپسند و ناروا يعنى از حقّ به باطل و به شك و شبهه رفتن، چنانكه پيامبر عليه الصّلوه و السّلام فرمايد:
«الحقّ بيّن و الباطل بيّن و بين ذلك أمور مشتبهات و من رتع حول الحمى أوشك أن يقع فيه».
(حقّ و باطل آشكار است و در ميان اين دو امورى از مشتبهات و ترديد برانيگيز هست كسى كه در كنار قرقگاه دور بزند و آنجا را با سرعت بپيمايد افتادنش در آنجا قطعى و نزديك است.
و چون بغى بر دو گونه پسنديده و ناپسند تقسيم مىشود بنابراين: در باره معنى بغى محمود و پسنديده و بغى تجاوز ناپسند، خداى تعالى فرمايد: (إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِ- 42/ شورى) كه عقوبت ستم را به تجاوز و باغى بغير حقّ مخصوص كرده است.
أَبْغَيْتُكَ- يعنى ترا برخواست و مطالبه آن يارى كردم.
بَغَى الجرح- آن جراحت بيش از اندازه عفونى و فاسد شد.
بَغَتِ المرأة بِغَاءً- آن زن، گناه و فجور مرتكب شد زيرا از شأن خويش كه پاكى است تجاوز كرده، خداى عزّ و جلّ فرمايد: (وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً- 33/ نور). (هر گاه جوانانتان اراده عفّت و پاكى نمودند به بغى و فجور وادارشان نكنيد).
بَغَتِ السّماء: بيش از اندازه نياز باران باريد.
بَغَى: تكبّر ورزيد و اين تعبير بخاطر اين است كه كسى از مقام و منزلت انسانيش به چيزى و حالتى كه شايستهاش نيست تجاوز كند و برسد، و در باره هر امر و كارى هم بكار مىرود مانند آيات زير: (يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِ- 42/ شورى) و (إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى أَنْفُسِكُمْ- 23/ يونس) و (ثُمَ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ- 60/ حجّ) و (إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ- 76/ قصص) و (فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي- 9/ حجرات) واژه- بغى- در بيشتر مواقع مذموم و ناپسند است، در آيه (غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ- 73/ بقره) يعنى خواستار چيزى كه شايسته خواستن نيست، و تجاوز از چيزى كه در حقّتان نباشد.
حسن گويد: معنى آيه اين است كه- أكل ميته- را براى لذّتش نخوريد يعنى از سد جوع و رفع گرسنگى تجاوز و زياده روى نكنيد.
مجاهد رحمه اللّه مىگويد تفسير آيه اين است كه «غَيْرَ باغٍ على إمام وَ لا عادٍ فى المعصية طريق الحقّ» (بر امام حقّ، باغى و تجاوزگر نباشيد و از طريق حقّ به معصيت بر نگرديد و از حقّ در نگذريد، كه- بغاة در معنى (و هم الخارجون على امام المعصوم كما فى الجمل و صفّين (لسان 14، مجمع البحرين 1). و امّا- ابْتِغَاء- كوشش و اجتهاد در طلب و خواستن است كه اگر چيز نيكى و شايستهاى طلب شود آن خواستن و اجتهاد قابل ستايش و پسنديده است مانند آيه (ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ- 28/ اسراء) و (ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى- 20/ اللّيل). گفتهاند- يَنْبَغى- به معنى شايسته و سزاوار و فعل مطاوعه بغى است، پس زمانى كه مىگويند- ينبغى أن يكون كذا- دو وجه دارد:
اوّل- اينكه از فعل جمله تبعيّت مىكند و عمل و فعل را مشخّص مىنمايد، مانند- النّار ينبغى- در معنى آغاز و شروع چيزى است، مانند- فلان ينبغى أن يعطى لكرمه. و در آيه (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ- 69/ يس) بر وجه اوّل يعنى او را شعر نياموختيم و او را نسزد و ميسورش نيست، مگر نمىبينيد كه زبانش در مسير و جريان شعر گفتن نيست و شعر بر زبانش جارى نشده است.
و در آيه (وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي- 35/ ص) (اين آيه درخواست حضرت سليمان از خداوند است كه مىگويد- رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي- نخست آمرزش مىطلبد، گويى كه قبل از تقاضاى خود به ناچيز بودن خواستش متوجّه است كه مىگويد، به من ملكى كه پس از من سزاوار أحدى نباشد عطا كن و اين تقاضا را معجزه خويش قرار داده است نه از روى حسادت و رقابت كه بعدا تسخير رياح و تسخير شياطين مىكند).[۴]
«رغب»
اصل رغبت فراخى و گنجايش در چيزى است.
رَغُبَ الشّيءُ: آن چيز وسيع و گسترده شد.
حوض رَغِيب: آبگير و حوض بزرگ.
فلان رَغِيب الجوف: او فراخ بطن است.
فرس رَغِيبُ العَدْو: اسبى كه با گامهاى فراخ و بلند مىدود.
الرَّغْبَة و الرَّغَب و الرَّغْبَى: وسعت و توانايى در اراده و خواست.
خداى تعالى گويد: (وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَبا 90/ انبياء).
زمانى كه گفته شود- رَغِبَ فيه و رَغِبَ إليه: علاقه و تمايل شديد را در آن اقتضاء ميكند.
خداى تعالى گويد: (إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ- 95/ توبه).
ولى اگر گفته شود- رَغِبَ عنه- دورى و بى ميلى نسبت به چيزى را مىرساند، مثل آيه: (وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ- 130/ بقره) (و كسى كه از كيش و شريعت ابراهيم رو گرداند كسى نيست مگر آنكه نفس خود به جهالت و نادانى متمايل كرده باشد).
و آيه (أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي- 46/ مريم) (آيا از- آلهه- و مورد پرستش من روى گردان هستى).
و- الرَّغِيبَة: بخشش بسيار، ناميدن بخشش فراوان به- رَغِيبَة يا از جهت پسنديدگى و تمايل و رغبتى است كه در اين واژه وجود دارد و در آن صورت از- رَغْبَة- مشتق شده است و يا به خاطر فراوانى و فراخى آن بخشش است كه از معنى اصل لغت يعنى وسعت مشتقّ شده است.
شاعر گويد:يُعْطِي الرَّغَائِبَ مَنْ يَشَاءُ و يَمْنَع (با فراوانى و فراخى به هر كه مىخواهد مىبخشد و منع مىكند).[۵]