بدبختی (مترادف)
مترادفات قرآنی بدبختی
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «شقوة»، «نحوسة»، «طائر»، «شئوم»، «حُسُوم».
مترادفات «بدبختی» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
شقوة | ریشه شقو | مشتقات شقو | |
نحوسة | ریشه نحس | مشتقات نحس | |
طائر | ریشه طیر | مشتقات طیر | |
شئوم | ریشه شام | مشتقات شأم | |
حُسُوم | ریشه حسم | مشتقات حسم |
معانی مترادفات قرآنی بدبختی
«شقوة»
الشَّقَاوَة: (سختى و بد حالى است) نقطه مقابل سعادت: (آسايش و خوشحالى).
افعالش- شَقِيَ يَشْقَى، شَقْوَةً و شَقَاوَةً و شَقَاءً- است (كه سه مصدر دارد). و (شِقْوَتُنا- 106/ مؤمنون) در آيه بصورت- شقاوتنا- خوانده شده.
پس- شِقْوَة- مثل- ردّة- است و- شَقَاوَة- از جهت اضافه مثل- سعادة- است، همانگونه كه واژه- سعادة- در اصل دو گونه است: سعادت اخروى و سعادت دنيوى و سپس سعادت دنيوى هم سه قسم است:
1- نفسانى 2- بدنى 3- خارجى و همينطور شقاوت هم همان تقسيمات را دارد و در مورد شقاوت اخروى مىگويد: (فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى- 123/ طه) (نه گمراه مىشود و نه بد عاقبت) و آيه: (غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا- 106/ مؤمنون) كه- شقاوتنا- هم خوانده شده.
و در مورد شقاوت دنيايى، آيه: (فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى- 117/ طه) (و شما را از بهشت بيرون نكند كه در سختى بيفتيد و بد حال شويد) بعضى از علماء در آيه اخير گفتهاند واژه- شقاء- بجاى- تعب- يعنى سختى و گرفتارى است مثل: شَقِيتُ فى كذا: (در آن كار به رنج و سختى افتادم). ولى، هر شقاوتى تعب و سختى است و هر سختى و رنجى شقاوت نيست پس رنج و تعب فراگيرتر و اعمّ از شقاوت است.[۱]
«نحوسة»
خداى تعالى گفت: يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ- الرحمن/ 35 پس نحاس شعله بدون دود است كه در رنگ به رنگ مس تشبيه شده است نَحْس:- ضد سَعد است در آياتى فرمود: فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ- القمر/ 19 و فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ- فصلت/ 16 كه با فتحه حرف- ح- هم خوانده شده يعنى همه چيزهائى كه شوم و ناخوشايند است و نيز گفته شده معنى نحسات- سختىهاى سرماست.
اصل نَحْس- اينست كه افق و كرانه آسمان مانند رنگ مس سرخ رنگ ميشود يعنى شعلهاى بدون دود و اين معنى بصورت مثلى براى هر چيز شوم و ناخوشايند در آمده است.[۲]
«طائر»
الطَّائِر: هر حيوانى كه بال داشته باشد و در هوا پرواز كند جمع طائر- طَيْرٌ- است مثل راكب و ركب، طَارَ، يَطِيرُ، طَيَرَاناً پرواز كرد (وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ- 38/ انعام)(وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً- 19/ ص)(وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ- 41/ نور) (وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ- 17/ نمل) (وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ- 20/ نمل) تَطَيَّرَ فلانٌ و اطَّيَّرَ: اصلش فال زدن به پرندگان است، سپس در باره هر چيزى كه با آن فال نيك يا فال بد بزنند بكار مىرود (تفاؤل و تشاؤم).
و در آيه: (إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ- 18/ يس) (ما در باره شما فال بد مىزنيم) از اين جهت گفته شده فال خوب يا فال بد از تست لا طير الّا طَيْرُكَ و هيچ كارى و تفاؤلى نيست مگر از خودت و آيه: (أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ- 131/ اعراف) يعنى شومى آنها و آنچه را كه نتيجه زشت كارى و سوء عمل آنها است در پيشگاه خداى تعالى است.
و بر اين اساس آيات: (قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ- 47/ نمل) (قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ- 19/ يس) (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ- 13/ اسراء) در آيه اخير يعنى عمل او كه از خير و شرّ از او سرزده است.
تَطَايَرُوا: وقتى است كه سرعت گيرند يا پراكنده نشوند.
شاعر گويد:طَارُوا إليه زرافات و وحدانا (حيوانات بصورت دستجمعى و تك تك با سرعت بسويش پريدند).
فجر مُسْتَطِير: طلوع فجر صادق كه بخوبى روشن است.
و گفت: (وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً- 7/ انسان) يعنى: از هنگامهاى مىهراسند كه شرّش روشن است.
(غبارٌ مُسْتَطَارٌ): گرد و غبار پراكنده و افشانده كه از نظر ساختمان لفظى ميان (مستطير) و (مستطار) اختلاف است، فجر و طلوع صبح بصورت فاعل تصوّر شده و گفتهاند- فجر مستطير- و غبار بصورت مفعول، كه گفته شده- مستطار.
فرسٌ مُطَارٌ: اسبى تند رو و- مُطَار- در باره آهن يعنى: پراكنده شده و در مورد دل يعنى شكسته. خذ ما طَارَ من شعر رأسك: موهاى بلند سرت را بگير يا كوتاه كن.
«شئوم»
فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ. وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ واقعة: 8- 9.
شؤم و مشئمة هر دو مصدراند بمعنى نامباركى (و شقاوت) چنانكه يمن و ميمنة مصدراند بمعنى مباركى (و سعادت) اصحاب مشئمه يعنى ياران شومى و كسانيكه پيوسته با شومى و شقاوت توأماند معنى آيه چنين است:
ياران بركت و سعادت چه ياران بركت و سعادت و ياران بدبختى چه ياران بدبختى!! نظير اين دو آيه است آيه أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ. وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ بلد: 18- 19.
بعضىها آنرا اصحاب يمين و اصحاب شمال معنى كردهاند ولى اين درست نيست زيرا ميان اين دو معنى فرق بسيار است گرچه مصداقا يكىاند و گرچه اصحاب مشئمه و اصحاب ميمنة را در آيات 38 و 41 واقعة اصحاب يمين و اصحاب شمال خوانده است. ميمنه و مشئمة بجاى فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا ...- وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا هود: 106- 108. و بجاى فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ هود: 105. مىباشند.[۳]
«حُسُوم»
الحَسْم يعنى: قطع كردن و از بين بردن اثر چيزى، مىگويند:
قطعه فَحَسَمَهُ- يعنى پيوستگى او را از بين برد و بريد، از اين رو شمشير
ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 489
برنده هم- حُسَام- ناميده شده.
حَسْمُ الداء- از بين بردن اثر بريدگى و درد با داغ كردن (براى جلوگيرى از خونريزى).
حُسُوم- هر پديده شوم و بدى است كه بچيزى مىرسد و اثر وجودى آنرا از بين مىبرد.
ناله حسوم- حادثه و سرنوشت شومى به او رسيد.
خداى تعالى گويد: (ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوما 7/ حاقه) در معنى اين آيه گفتهاند منظور از، ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ- يعنى هنگامهها و حوادثى كه از بين برنده آثار ايشان و از بين برنده خبر و تاريخشان بوده.
و نيز گفتهاند: حُسُوماً- يعنى قطع كننده عمرشان كه البتّه تمام معانى فوق در معنى كلّى و عموم آيه داخل مىشود.[۴]