خجستگی (مترادف)

از قرآن پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۲۳ توسط Shojaei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی خجستگی== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «تبارک»، «أیمَن»، «طیّب». ==مترادفات «خجستگی» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |تبارک |ریشه برک |برک (واژگان)|مشت...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مترادفات قرآنی خجستگی

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «تبارک»، «أیمَن»، «طیّب».

مترادفات «خجستگی» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
تبارک ریشه برک مشتقات برک
وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِى مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ ٱلْمُنزِلِينَ
أیمَن ریشه یمن مشتقات یمن
فَلَمَّآ أَتَىٰهَا نُودِىَ مِن شَٰطِئِ ٱلْوَادِ ٱلْأَيْمَنِ فِى ٱلْبُقْعَةِ ٱلْمُبَٰرَكَةِ مِنَ ٱلشَّجَرَةِ أَن يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّىٓ أَنَا ٱللَّهُ رَبُّ ٱلْعَٰلَمِينَ
طیّب ریشه طیب مشتقات طیب
وَٱلْبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُۥ بِإِذْنِ رَبِّهِۦ وَٱلَّذِى خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ ٱلْءَايَٰتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ

معانی مترادفات قرآنی خجستگی

«تبارک»

اصل واژه- بَرْك‏- سينه شتر است هر چند كه در معانى ديگر نيز بكار رفته است، مى‏گويند- له‏ بِرْكَة داراى سينه‏اى فراخ است و- بَرَكَ‏ البعير- شتر زانو بزمين نهاد. از واژه- برك- معنى همراهى و پايدارى و ملازمت نيز فهميده مى‏شود.

ابْتَرَكُوا فى الحرب- آوردگاه و رزمگاه پهلوان جنگى در ميدان جنگ.

ابْتَرَكَتِ‏ الدّابّة- فرو خفتن حيوان و آمادگى براى فحل و آبستن شدن.

بِرْكَة- آبگير و استخر.

بَرَكَة- خير و فزونى بخشش الهى در چيزى است.

خداى فرمايد: (لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ‏ بَرَكاتٍ‏ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏- 96/ اعراف) ناميدن بركات بر بخشايش الهى مانند باقى بودن آب در آبگير و استخر است كه ثابت است و به فراوانى يافت مى‏شود.

مُبَارَك‏- چيزى است كه در آن خير و بركت باشد، بر اين معنى آيه (هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ‏- 50/ انبياء) و (كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ‏- 29/ ص) و (وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً- 31/ مريم):

مرا منشاء خيرات و نعمتهاى الهى قرار ده، و آيه (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ- 3/ دخان) و (رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً- 29/ مؤمنون): مرا بجائيكه خير الهى در آن است فرود آر، و آيه (وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً- 9/ ق).بركت آب باران همان است كه در آيه ديگر فرمايد كه (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ‏- 21/ زمر) (آيا نمى‏بينيد كه چگونه خداوند بنابر سنن آفرينش در طبيعت، آبى را فرو ريزاند و پس از آن چشمه سارها جريان مى‏يابد و سپس از جريان و ريزش آب كه تداوم بخش حيات طبيعى است انواع نباتات و زراعتهاى رنگارنگ از زمين مى‏رويد).

و آيه (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ‏- 18/ مؤمنون).

(يعنى نزول باران را باندازه‏اى فرو ريزانيم كه در زمين ذخيره شود و براى چاه‏ها و قنات‏ها و چشمه سارها سرمايه باشد). چون خيرات و بخشايش الهى از جايى كه محسوس نيست صادر مى‏شود و بروجهى بر بندگان مى‏رسد كه حدّ و حصرى ندارد، بنابر اين به هر چيزى كه فزونى و زيادتى غير محسوس در آن مشاهده شود، مى‏گويند: با بركت و مبارك است، و بر اين اساس، يعنى افزونى در خيرات، روايت شده است كه‏

«لا ينقص مال من صدقة».

نه اينكه به نقصان و كم شدن محسوس مال اشاره مى‏كند چنانكه زيانكاران پندارند و در اينگونه موارد مى‏گويند: ميان من و تو در كم و زياد شدن مال ميزان داورى مى‏كند، بلكه كم نشدن مال كه در حديث آمده اشاره به بركات و خيرات الهى است كه با بخشش و جوانمردى حاصل مى‏شود.

خداى فرمايد (تَبارَكَ‏ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً- 61/ فرقان) كه هشدارى است بر بركت الهى و مبارك بودن نعمت‏هاى خداى بر بندگان و توجّه دادن به افاضه بخشش‏ها و ايجاد نعمت‏هاى او به وسيله كرات آسمانى و ستارگان نورانى است كه در آيات زير به آنها اشاره شده است، در آيات (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ‏- 14/ مؤمنون) و (تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ‏- 1/ فرقان) و (تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ‏- 10/ فرقان) و (فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ‏- 64/ غافر) و (تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ‏- 1/ ملك) كه در تمام اين آيات، آگاه نمودن و توجّه دادن انسانها به ويژه‏گيها و گونه‏گون بودن خيرات الهى است كه با لفظ- تبارك- آنها را ياد آورى مى‏نمايد.[۱]

«أیمَن»

يَمِين‏ در اصل همان دست راست بدن است و در آيه:

وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ‏ بِيَمِينِهِ‏- الزمر/ 67 كه در باره خداوند توصيف شده مثل بكار بردن واژه- يَدُ اللَّهِ*- است ويژگى آن در اينست كه آسمانها و زمين در قبضه قدرت اوست فرمود:

وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ- الزمر/ 67 كه تفسيرش بعدا خواهد آمده و آيه:

إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ‏ الْيَمِينِ‏- الصافات/ 28 يعنى از سوئى خواهد آمد كه حق است و ما را از آن برگردانديد. در آيه فرمود:

لَأَخَذْنا مِنْهُ‏ بِالْيَمِينِ‏- الحاقه/ 45 يعنى او را منع ميكنيم و از آن بر ميگردانيم، عبارت- اخذ بيمين- از معنى- خذ بيمين فلان- گرفته شده يعنى مانع او باش و دستش را از انجام آن كار بگير و اين تعبير- الأخذ باليمين- است. و گفته‏اند يعنى در بهترين حالات با بهترين عضو او را باز دارد در آيه:

وَ أَصْحابُ‏ الْيَمِينِ‏- الواقعه/ 27 يعنى سعادتمندان كه صالحند و نيكوكار بر اين معنى همان سخن متعارف و همگانى مردم است كه يمين را به سعادت و تيمن و شمال را به شومى و بد يمنى تعبير ميكنند. در آيه فرمود: وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ‏ الْيَمِينِ‏- الواقعه/ 90 و فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ‏ الْيَمِينِ‏- الواقعه/ 91 و شعر شاعر هم بهمين معنى حمل شده است ميگويد:اذا ما راية رفعت لمجد/تلقاها عرابة باليمين‏

همين كه پرچم شكوه و مجد و بزرگى برافراشته شد آنرا با بركت و خوش يمن تلقى ميكند- يَمِين‏ كه به معنى سوگند هم تعبير شد. بخاطر اينست كه دو نفر هم پيمان در موقع عقد قرارداد از دست راست استفاده نموده و آنرا بلند ميكنند و بيكديگر ميفشارند.

أَمْ لَكُمْ‏ أَيْمانٌ‏ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ- القلم/ 39 آيا شما بر ما پيمان ابدى تا قيامت بسته‏ايد.

أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ‏- المائده/ 53 و لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي‏ أَيْمانِكُمْ‏- البقره/ 225 و وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ‏ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ‏ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ‏ لَهُمْ‏- التوبه/ 12 يمين اللّه- كه با نام اللّه عز و جل اضافه شده براى زمانى است كه به خدا سوگند بخورند.

مَوْلَى‏ اليَمِينِ‏- كسى است كه ميان تو و او معاهده هست.

اما گفتن- ملك‏ يَمِينِي‏- رساتر از عبارت- فى يدى- است. خداى فرمود:

مِمَّا مَلَكَتْ‏ أَيْمانُكُمْ‏- النور/ 33 و سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله‏ «الحَجَرُ الأسودُ يمينُ‏ اللّه». حجر الأسود و دست سائيدن‏ به آن حكمى است از سوى خدا[۲]

«طیّب»

طَابَ‏ الشّي‏ءُ يَطِيبُ‏ طَيْباً: آن چيز به خوبى پاك شد كه آن را- طَيِّب‏- يعنى پاك مى‏گويند.

و در آيات: (فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ‏- 3/ نساء) (فَإِنْ‏ طِبْنَ‏ لَكُمْ‏- 4/ نساء) اصل‏ طَيِّب‏- چيزى است كه براى حواسّ لذّت آور است و نفس و جان آدمى از آن لذّت مى‏برد. الطّعام‏ الطَّيِّب‏: در شرع، چيزى است كه آن خوردگى و طعام پاك داراى شرايطى باشد. از اين قرار:

1- بصورت مجاز تهيّه شده باشد و خوردنش جائز باشد.

2- به اندازه‏اى كه جايز است صرف و تناول شود يا تهيّه شود.

3- و از جائى كه جائز است، بدست مى‏آيد و هر گاه چنين باشد آن چيز طيّب و پاك است چه دنيائى و چه اخروى و آن چيز ناگوار نيست و گر نه چيزى هر چند كه در دنيا پاك باشد و از آن سه مجرا بدست نيايد در آخرت و پايانش هم پاك نيست.

(يعنى چيزى پاك كه به اندازه مجاز بدست نيامده و از جائى هم كه مجاز نيست‏

حاصل شده است هر چند چيز پاكى باشد از نظر اسلام و عاقبت آن پاك نمى‏تواند باشد).

و بر اين اساس فرمود: (كُلُوا مِنْ‏ طَيِّباتِ‏ ما رَزَقْناكُمْ‏- 57/ بقره) (فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً- 88/ مائده) (لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ‏- 87/ مائده)(كُلُوا مِنَ‏ الطَّيِّباتِ‏ وَ اعْمَلُوا صالِحاً- 51/ مؤمنون) و اين همان مقصود و مراد آيه: (وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ‏- 32/ اعراف) است. (كه مى‏گويد با عمل صالح و شايسته رزق و طيّبات خويش بدست آريد و بخوريد نه از راه و اعمال ناروا و غير صالح) و آيه: (الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ‏- 5/ مائده) كه گفته شده مقصود از آن- ذبائح- است.

(حيوانات حلال گوشت با ذبح شرعى) و آيه: (وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ‏ 26/ انفال) اشاره به غنيمت‏هاست. و نيز انسان طيّب كسى است كه از پليدى جهل و فسق و فجور و اعمال زشت و قبيح خالى و دور باشد و با زيور عمل و ايمان و اعمال نيك آراسته باشد.

و در آيه: (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ‏- 32/ نحل) همان انسانهاى طيّب را قصد و اشاره كرده است (يعنى در حالى كه طيّب و پاكند فرشتگان آنها را از دنيا مى‏برند و مى‏ميرانند).

و آيات: (طِبْتُمْ‏ فَادْخُلُوها خالِدِينَ‏- 73/ زمر) (هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً- 38/ آل عمران) و آيه: (لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ‏- 37/ انفال) يعنى اعمال سوء با اعمال صالح.

و آيه: (وَ الطَّيِّباتُ‏ لِلطَّيِّبِينَ‏- 26/ نور) هشدارى است بر اينكه اعمال پاك از پاكان است، چنانكه روايت شده است:

«المؤمن‏ أَطْيَبُ‏ من عمله و الكافر اخبث من عمله».

(مؤمن پاكتر از عمل خويش و كافر ناپاكتر از عمل خويش است) و آيه: (وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ‏ بِالطَّيِّبِ‏- 2/ نساء) يعنى كارهاى زشت را عوض اعمال خوب و صالح نگيريد و بر اين اساس آيات:

(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ- 24/ ابراهيم) (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ‏- 10/ فاطر) و آيه: (وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً- 72/ توبه) يعنى مكانهاى پاكيزه و پاك و لذّت بخش. و آيه (بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ- 15/ سباء) كه گفته شده اشاره به بهشت و جوار ربّ العزّة- است. و امّا آيه: (وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ‏- 58/ اعراف) اشاره به سرزمين پاك است. و آيه: (صَعِيداً طَيِّباً- 43/ نساء) يعنى خاكى كه نجاست با آن نباشد.

استنجاء: (طهارت با سنگ و كلوخ) كه- اسْتِطَابَة هم ناميده شده زيرا مفهوم پاك كنندگى و ازاله پليدى در آن هست‏

أَطْيَبَانِ‏: خوردن و نكاح. (كه با شرايطش دو چيز پاك و حلال و جايز است) طعام‏

مَطْيَبَةٌ للنّفس: غذايى كه نفس و جان را خوش آيد.

طَابٌ‏: عطر و بوى خوش و بهترين از هر چيز دو نيز- طَابٌ‏- نوعى خرماست و شهر مدينه الرّسول را هم- طَيِّبَة- گفته‏اند

و در آيه: (طُوبى‏ لَهُمْ‏- 29/ رعد) گفته‏اند: نام درختى است در بهشت و نيز گفته شده اشاره‏اى است به همه آنچه در بهشت پاك و پسنديده هست از بقاى بدون فنا و نيستى، و قربت بدون زوال و بى نيازى بدون فقر و نيازمندى.[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 262-261
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 551-549
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 509-506