پرواز (مترادف)
مترادفات قرآنی پرواز
«پرواز»؛ به هوا رفتن و جابهجا شدن در هوا مانند پرنده.[۱] مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «أذری»، «نسف»، «طار/استطار».
مترادفات «پرواز» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
أذری | ریشه ذرو | مشتقات ذرو | وَٱضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا كَمَآءٍ أَنزَلْنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخْتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ ٱلرِّيَٰحُ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍ مُّقْتَدِرًا
|
نسف | ریشه نسف | مشتقات نسف | وَيَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّى نَسْفًا
|
طار/استطار | ریشه طیر | مشتقات طیر | وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِى ٱلْأَرْضِ وَلَا طَٰٓئِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِى ٱلْكِتَٰبِ مِن شَىْءٍ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی پرواز
«أذری»
ذِرْوَة السَّنام و ذُرَآه: سر كوهان شتر و بالاى او.
و از اين واژه است عبارت- انا فى ذَرَاكَ: يعنى من در حضور و كنف حمايت تو مقامم رفيع است.
المِذْرَوان: دو طرف برجسته پشت.
ذَرَتْهُ الرّيح تَذْرُوهُ و تَذْرِيهِ: باد او را بالا برد و پراكند.
خداى تعالى گويد: وَ الذَّارِياتِ ذَرْواً- 1/ ذاريات تَذْرُوهُ الرِّياحُ- 45/ كهف يعنى: سوگند به بادهايى كه بذرافشانى و لقاح درختان را در همه جا انجام مىدهند الذرّيّة: اصلش فرزندان صغير و كوچك است هر چند كه در عرف سخن به فرزندان بزرگ و كوچك هر دو با هم گفته مىشود- ذرّيّة- در مفرد و جمع بكار مىرود و اصلش در معنى جمع است.
خداى تعالى گويد: ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ- 34/ آل عمران ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ،- 3/ اسراء وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ- 41/ يس إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي- 214/ بقره در واژه- ذرّيّة- سه قول هست:
اوّل- گفتهاند اين واژه از- ذَرَأَ اللّهُ الخلقَ است پس حرف همزه حذف شده مثل- رويَّة و بريَّة.
دوّم- اينكه اصلش- ذُرْويّة- است.
سوّم- اينكه بر وزن فُعْليَّة- از- الذَّرّ- مثل- قمرية- است.
ابو القاسم بلخى گويد: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ- 179/ اعراف از اين سخن كه مىگويند- ذَرَيْتُ الحنطةَ- گرفته شده يعنى گندم را خرد كردم كه اين سخن درست نيست و اعتبارى ندارد زيرا اصلش مهموز است.
يعنى: ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ- از- ذرو- نيست چنانكه بلخى گفته است بلكه از ذرأ است چنانكه راغب آن را در واژه- ذرأ- بيان كرده.[۲]
«نسف»
از بن بركندن مثل بادى كه چيزى را از زمين جدا كرده و به هوا ميبرد.
فعل- نَسَفَتْهُ و انْتَسَفَتْهُ- است در قرآن فرمود:
يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً-/ 105 سخن حضرت موسى به سامرى است ميگويد خداى ساختگيت را پروردگارم از پايه به دريا مىافكند.
نَسَفَ البعيرُ الارضَ- شتر زمين را با نوك پاهايش كند و خاكش را دور ريخت، و آنرا- ناقة نَسُوف- گويند در آيه:
ثُمَ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً- طه/ 97 اى رسول اگر از تو در باره كوهها در قيامت پرسش كردند بگو كه خداوند كوهها را از بن بر كند كه خاك شده و خاكش بر باد رود، يعنى غبار پراكنده در هوا.
سر شير و كره كه بر روى ظرف قرار ميگيرد نيز- نُسَافَة- است كه تشبيهى است بهمان گرد و غبار روى زمين- اناء نَسْفَان- ظرف پر كه كف بر سر دارد.
و انْتُسِفَ لونه- رنگ و رويش تغيير كرد- مثل- اغبر وجهه- و نُسْفَة- سنگپا كه چرك پا را با آن برطرف ميكند.[۳]
«طار/استطار»
الطَّائِر: هر حيوانى كه بال داشته باشد و در هوا پرواز كند جمع طائر- طَيْرٌ- است مثل راكب و ركب، طَارَ، يَطِيرُ، طَيَرَاناً پرواز كرد (وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ- 38/ انعام)(وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً- 19/ ص)(وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ- 41/ نور) (وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ- 17/ نمل) (وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ- 20/ نمل) تَطَيَّرَ فلانٌ و اطَّيَّرَ: اصلش فال زدن به پرندگان است، سپس در باره هر چيزى كه با آن فال نيك يا فال بد بزنند بكار مىرود (تفاؤل و تشاؤم).
و در آيه: (إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ- 18/ يس) (ما در باره شما فال بد مىزنيم) از اين جهت گفته شده فال خوب يا فال بد از تست لا طير الّا طَيْرُكَ و هيچ كارى و تفاؤلى نيست مگر از خودت و آيه: (أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ- 131/ اعراف) يعنى شومى آنها و آنچه را كه نتيجه زشت كارى و سوء عمل آنها است در پيشگاه خداى تعالى است.
و بر اين اساس آيات: (قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ- 47/ نمل) (قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ- 19/ يس) (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ- 13/ اسراء) در آيه اخير يعنى عمل او كه از خير و شرّ از او سرزده است.
تَطَايَرُوا: وقتى است كه سرعت گيرند يا پراكنده نشوند.
شاعر گويد:طَارُوا إليه زرافات و وحدانا (حيوانات بصورت دستجمعى و تك تك با سرعت بسويش پريدند). فجر مُسْتَطِير: طلوع فجر صادق كه بخوبى روشن است.
و گفت: (وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً- 7/ انسان) يعنى: از هنگامهاى مىهراسند كه شرّش روشن است.
(غبارٌ مُسْتَطَارٌ): گرد و غبار پراكنده و افشانده كه از نظر ساختمان لفظى ميان (مستطير) و (مستطار) اختلاف است، فجر و طلوع صبح بصورت فاعل تصوّر شده و گفتهاند- فجر مستطير- و غبار بصورت مفعول، كه گفته شده- مستطار.
فرسٌ مُطَارٌ: اسبى تند رو و- مُطَار- در باره آهن يعنى: پراكنده شده و در مورد دل يعنى شكسته. خذ ما طَارَ من شعر رأسك: موهاى بلند سرت را بگير يا كوتاه كن.[۴]