پسر و دختر (مترادف)
مترادفات قرآنی پسر و دختر
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ولد/ولید»، «ابن/بنت».
مترادفات «پسر و دختر» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
ولد/ ولید | ریشه ولد | مشتقات ولد | يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُوا۟ رَبَّكُمْ وَٱخْشَوْا۟ يَوْمًا لَّا يَجْزِى وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَيْـًٔا إِنَّ وَعْدَ ٱللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ ٱلْحَيَوٰةُ ٱلدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِٱللَّهِ ٱلْغَرُورُ
|
ابن/بنت | ریشه بنی | مشتقات بنی | وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ ٱلْبَنَٰتِ سُبْحَٰنَهُۥ وَلَهُم مَّا يَشْتَهُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی پسر و دختر
«ولد/ولید»
وَلَد فرزند و مولود كه براى مفرد و جمع و كوچك و بزرگ هر دو گفته ميشود، خداى تعالى فرمود:
إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ- النساء/ 176 و أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ- انعام/ 101 به پسر خوانده و نيز كسى كه خود را به پدر و مادرى نسبت دهد- وَلَد- گويند، آيه:
أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً- القصص/ 9 يا اينكه او را به فرزندى مىگيريم.
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ- البلد/ 3 ابو الحسن مىگويد- وَلَد- يعنى ابن و ابنه- پسر و دختر هر دو- وُلْد- هم فرزندان و هم اهل و عيال- وُلِدَ فلانٌ- او بدنيا آمده، خداى تعالى فرمود:
وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ- مريم/ 33 و وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ- مريم/ 15 والد همان اب يا پدر است و- أمّ: وَالِدَة نوعا هر دو را- وَالِدَانِ ميگويند گفت: رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَ- النوح/ 28 وَلِيد- نوزادى كه ولادتش نزديك است- صحيح اينست كه بعد از ولادت هم- وليد- گفته شود. مثل ميوهاى نزديك چيدن و رسيدن آن است- جني- گويند بعد از چيدن هم به همان اسم و اگر فرزند بزرگ شد اين اسم از او ساقط ميشود جمع وَلَد- وِلْدَانٌ است در آيه:
يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً- المزمل/ 17 يعنى قيامت هنگامهايست كه جوان پير ميشود. در زبان عمومى- وَلِيدَة- به كنيزك زادگان ميگويند- لِدَة- هم بازى كودك، مثل عبارت- فلان لِدَةُ فلانٍ- همبازى اوست- كه در- لدة- حرف (و) حذف شده است.
تَوَلُّد- بدست آمدن چيزى از چيز ديگر وسيله سببى از اسباب جمع وَلَد أَوْلَاد است در آيه گفت: إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ- التغابن/ 15 و إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ- التغابن/ 14 كه همه را فتنه يعنى ابتلا براى امتحان و بعضى را دشمن ناميده است.
گفتهاند- وُلْد- جمع وَلَد است مثل- أُسْد و أَسَد- يعنى شيران- و جائز است كه وُلْد- مفرد باشد كه او را افزون سازد، كسى كه هم خون اوست از اوست».[۱]
«ابن/بنت»
ابْنٌ- اصلش- بنو- است كه جمعش- أَبْنَاء- و تصغيرش- بُنَيّ- است، خداى تعالى گويد: (يا بُنَيَ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ- 5/ يوسف) و (يا بُنَيَ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ- 10/ صافّات) و (يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ- 13/ لقمان) و (يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ- 60/ يس).اينگونه نامگذارى يعنى ناميدن فرزند به- ابن- از اينجهت است كه پدرش او را ساخته و خداوند پدر را براى فرزند در حكم بنّاء و سازنده قرار داده است و هر آنچه كه از راه تربيت، سرپرستى يا خدمت زياد براى فرزند، يا قيام و اقدام براى كارى كه نتيجهاش باو مىرسد بدست مىآيد آنرا فرزند، كه همان محصول آن است گويند، مانند:
فلان ابْنُ حرب- يعنى زاده جنگ، در مورد جنگجويى كه براى جنگيدن و پرداختن زياد به فنون آن، چنان ناميده شده و از جنگ به جنگجويى رسيده است.
فلان ابْنُ السّبيل- يعنى زاده سفر، نامى است در مورد كسى كه هميشه در سفر است و از سفر تجربه اندوخته. و ابْنُ الليل: دزد.
ابْنُ العلم- يعنى زاده علم و دانش، شاعر گويد:أولاك بَنُو خير و شرّ كليهما آنها هر دو فرزندان خير و شرّند) فلان ابْنُ بطنه و ابْنُ فرجه- در باره كسى كه همّتش و فكرش همواره خوردن و شهوترانى است.
ابْنُ يومه- كسى كه در انديشه فردايش نيست، خداى تعالى گويد: (وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ- 30/ توبه) و (إِنَ ابْنِي مِنْ أَهْلِي- 45/ هود) و (إِنَ ابْنَكَ سَرَقَ- 81/ يوسف).
جمع ابْن- أَبْنَاء و بَنُون- است، خداى تعالى فرمايد:
(وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً- 72/ نمل) و (يا بَنِيَ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ- 67/ يوسف).
و (يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُم عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ- 31/ اعراف) و (يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ- 27/ اعراف) مؤنّث ابن- ابْنَة و بِنْت- است جمعش بَنَات.[۲]