کلید (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

از قرآن پدیا
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی کلید== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «مقالید»، «مفاتح». ==مترادفات «کلید» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |مقالید |ریشه قلد |مشتقات قلد | |...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[قلد (ریشه)|ریشه قلد]]
|[[قلد (ریشه)|ریشه قلد]]
|[[قلد (واژگان)|مشتقات قلد]]
|[[قلد (واژگان)|مشتقات قلد]]
|
|{{AFRAME|Surah=42|Ayah=12}}
|-
|-
|مفاتح
|مفاتح
|[[فتح (ریشه)|ریشه فتح]]
|[[فتح (ریشه)|ریشه فتح]]
|[[فتح (واژگان)|مشتقات فتح]]
|[[فتح (واژگان)|مشتقات فتح]]
|
|{{AFRAME|Surah=6|Ayah=59}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی کلید==
==معانی مترادفات قرآنی کلید==


=== «مقالید» ===
===«مقالید»===
القَلْدُ: تاباندن و بهم بافتن.


=== «مفاتح» ===
قَلَدْتُ‏ الحبلَ: ريسمان را بهم تاباندم، ريسمان تابيده را هم (قَلِيد) و (مَقْلُود) گويند.
 
قِلَادَة: هر چيز تابيده شده‏اى از ريسمان و مفتول نقره‏اى و غير از اينها كه در گردن مى‏نهند و هر چيز طوق دار و حلقوى هم كه به چيزى محيط باشد به (قلادة) تشبيه شده است.
 
مى‏گويند- تَقَلَّدَ سيفَهُ: شمشير به گردن انداخت كه تشبيهى است به- قلادة- مثل:
 
توشّح به: يعنى با گردنبند مرواريد زينت شد و حمايل افكند كه به- وشاح- يعنى حمايل زرين نيز تشبيه شده است.
 
قَلَّدْتُهُ‏ سيفاً: وقتى است كه براى زينت، شمشير به گردن اندازى و زمانى كه گردن كسى را با شمشير بزنى و قطع كنى.
 
قلّدته عملا و قلّدته هجاء: آن كار و آن هجو گويى را گردن گرفتم.
 
و آيه: لَهُ‏ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ (63/ زمر) يعنى آنچه را كه محيط بر آسمانها و زمين است در قدرت خداوند است و گفته شده خزائن آسمانها و زمين و يا كليدهاى آنها، كه اشاره به تمام اين معانى يكى است و آن قدرت خداى تعالى بر آنها و حفظ آنها است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 241</ref>
 
===«مفاتح»===
الفَتْح‏: گشودن و برطرف كردن اشكال و ابهام از چيزى است، كه دو گونه است:
 
اول- گشودن چيزى كه با چشم درك ميشود، مثل باز كردن درب و مانند آن و باز كردن قفل و باز نمودن بار و متاع، در آيات:
 
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ‏ (65/ يوسف).
 
وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ (14/ حجر).
 
دوم- فتح يا گشودن چيزى كه با بصيرت و فهم، درك ميشود، مثل برطرف كردن غم و اندوه و عقده گشايى كه بر چند قسم است:
 
1- گشايش در امور دنيوى، مانند غم و اندوهى كه زايل ميشود و فقر و تنگدستى كه با اعطاء مال رفع ميشود و مانند اينها، در آيه:
 
فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ‏ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ (44/ انعام) يعنى گشايش داديم و گفت:
 
لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏ (96/ اعراف).
 
يعنى خيرات و بركات بر ايشان روى آورد. (چنانچه مردمان ايمان آورده و پرهيزكار ميشدند، درهاى بركات آسمان و زمين را بر آنها ميگشوديم و لكن آيات و پيامبران را تكذيب كردند و آنها را به كيفر كردار زشت‏شان رسانديم):
 
2- گشودن مشكلات و دشواريهاى علوم، مثل عبارت:
 
فلان‏ فَتَحَ‏ من العلم بابا مغلقا:
 
او درى كه از علم بود گشود و دشواريش را برطرف كرد. در آيه:
 
إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً (1/ فتح).
 
گفته شده مقصود فتح مكه است و بلكه مقصود گشايش راه علوم و هدايت‏ها بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است كه وسيله‏اى براى رسيدن به ثواب و مقامهاى شايسته و پسنديده است و سبب آمرزش و غفران ذنوب او بوده.
 
فاتِحَة كلّ شى‏ء: آغاز هر چيزى است كه ما بعد آن با آن آغاز، باز و گشوده ميشود و از اين معنى است عبارت- فاتحة الكتاب [سوره حمد]، كه اينطور ناميده شده.
 
افْتَتَحَ‏ فلان كذا: وقتى است كه كسى به چيزى آغاز كند.
 
فَتَحَ‏ عليه كذا: زمانى است كه باو خبر دهد و او بر آن آگاهى يابد.
 
در آيات: أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ‏ (76/ بقره)ما يَفْتَحِ‏ اللَّهُ لِلنَّاسِ‏ (2/ فاطر).
 
فَتَحَ‏ القضيّة فِتَاحاً: كار را در آن مورد فيصله داد و دشواريش را برطرف نمود.
 
گفت: رَبَّنَا افْتَحْ‏ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ‏ (89/ اعراف)
 
و از اين معنى عبارت- الْفَتَّاحُ‏ الْعَلِيمُ‏- است، شاعر گويد:و انّى من‏ فَتَاحَتِكُم‏ غنىّ‏
 
فتَاحَة: با ضمه و فتحه حرف (ف) حكم و داورى است.
 
آيه: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ‏ (1 نصر) كه در معنى اين آيه احتمال نصرت و پيروزى و داورى و حكم هر دو هست و همينطور آنچه را كه خداى تعالى از معارف بر انسان مى‏گشايد، و بر اين اساس آيات:
 
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ‏ قَرِيبٌ‏ (13/ صف).
 
فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ‏ بِالْفَتْحِ‏ (56/ مائده).
 
وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ‏ (28 سجدة).
 
قُلْ يَوْمَ‏ الْفَتْحِ‏ (29 سجدة) معنى آيه اخير: يعنى روز داورى و حكم، و گفته شده روز بر طرف شدن شك و شبهه از اعتقاد به قيام قيامت و نيز روزى كه برطرف كردن عذاب را از او مى‏خواهند و طلب ميكنند.
 
اسْتِفْتَاح‏: طلب فتح و پيروزى و گشايش است.
 
در آيه گفت: إِنْ‏ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ‏ (19/ انفال).
 
يعنى اگر پيروزى خواستيد يا طلب گشايش و داورى نموديد يا درخواست آغاز خيراتى كه با آمدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برايتان آمده است نموديد. [آن شرايط و خواست براى شما آمد].
 
آيه: وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ‏ يَسْتَفْتِحُونَ‏ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا (89/ بقره).
 
يعنى با بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از خداى طلب پيروزى بر كفار و يارى نموديد.
 
و گفته شده معنى آيه اخير اين است كه بارها از مردم خبر بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را پرسش ميكردند و بارها از كتاب‏ها آنرا استنباط مى‏نمودند. و نيز گفته شده با ياد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از خداى پيروزى طلب مى‏كردند و يا مى‏گفتند: ما با محمّد صلّى اللّه عليه و آله بر بت پرستان پيروز ميشويم.
 
مِفْتَح‏ و مِفْتَاح‏: كليد و آنچه كه با آن چيزى گشوده ميشود، جمعش.
 
مَفَاتِيح‏ و مَفَاتِح‏.
 
و آيه: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ‏ 59/ انعام). مقصود آن چيزى است كه به وسيله آن به غيبى كه در آيه زير آمده است رسيده ميشود كه گفت:
 
فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏ (26/ جن).
 
ما إِنَ‏ مَفاتِحَهُ‏ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ (76/ قصص)گفته شده مقصود كليدهاى خزائن و دفينه‏هاى او و يا مقصود از كليدها همان گنجينه‏هاست‏
 
باب‏ فَتْحٌ‏: درى گشوده شده و مَفْتُوح‏، كه در تمام حالات باز است و واژه- غلق- نقطه مقابل آن است يعنى مغلوق و بسته شده روايت شده است كه.
 
«من وجد بابا غلقا وجد الى جنبه بابا فَتْحاً» كه- فَتْحٌ‏ واسع- نيز گفته شده.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 6-1</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۳:۵۹

مترادفات قرآنی کلید

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «مقالید»، «مفاتح».

مترادفات «کلید» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
مقالید ریشه قلد مشتقات قلد
لَهُۥ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ يَبْسُطُ ٱلرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
مفاتح ریشه فتح مشتقات فتح
وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَآ إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِى ٱلْبَرِّ وَٱلْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِى ظُلُمَٰتِ ٱلْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِى كِتَٰبٍ مُّبِينٍ

معانی مترادفات قرآنی کلید

«مقالید»

القَلْدُ: تاباندن و بهم بافتن.

قَلَدْتُ‏ الحبلَ: ريسمان را بهم تاباندم، ريسمان تابيده را هم (قَلِيد) و (مَقْلُود) گويند.

قِلَادَة: هر چيز تابيده شده‏اى از ريسمان و مفتول نقره‏اى و غير از اينها كه در گردن مى‏نهند و هر چيز طوق دار و حلقوى هم كه به چيزى محيط باشد به (قلادة) تشبيه شده است.

مى‏گويند- تَقَلَّدَ سيفَهُ: شمشير به گردن انداخت كه تشبيهى است به- قلادة- مثل:

توشّح به: يعنى با گردنبند مرواريد زينت شد و حمايل افكند كه به- وشاح- يعنى حمايل زرين نيز تشبيه شده است.

قَلَّدْتُهُ‏ سيفاً: وقتى است كه براى زينت، شمشير به گردن اندازى و زمانى كه گردن كسى را با شمشير بزنى و قطع كنى.

قلّدته عملا و قلّدته هجاء: آن كار و آن هجو گويى را گردن گرفتم.

و آيه: لَهُ‏ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ (63/ زمر) يعنى آنچه را كه محيط بر آسمانها و زمين است در قدرت خداوند است و گفته شده خزائن آسمانها و زمين و يا كليدهاى آنها، كه اشاره به تمام اين معانى يكى است و آن قدرت خداى تعالى بر آنها و حفظ آنها است.[۱]

«مفاتح»

الفَتْح‏: گشودن و برطرف كردن اشكال و ابهام از چيزى است، كه دو گونه است:

اول- گشودن چيزى كه با چشم درك ميشود، مثل باز كردن درب و مانند آن و باز كردن قفل و باز نمودن بار و متاع، در آيات:

وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ‏ (65/ يوسف).

وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ (14/ حجر).

دوم- فتح يا گشودن چيزى كه با بصيرت و فهم، درك ميشود، مثل برطرف كردن غم و اندوه و عقده گشايى كه بر چند قسم است:

1- گشايش در امور دنيوى، مانند غم و اندوهى كه زايل ميشود و فقر و تنگدستى كه با اعطاء مال رفع ميشود و مانند اينها، در آيه:

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ‏ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ (44/ انعام) يعنى گشايش داديم و گفت:

لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏ (96/ اعراف).

يعنى خيرات و بركات بر ايشان روى آورد. (چنانچه مردمان ايمان آورده و پرهيزكار ميشدند، درهاى بركات آسمان و زمين را بر آنها ميگشوديم و لكن آيات و پيامبران را تكذيب كردند و آنها را به كيفر كردار زشت‏شان رسانديم):

2- گشودن مشكلات و دشواريهاى علوم، مثل عبارت:

فلان‏ فَتَحَ‏ من العلم بابا مغلقا:

او درى كه از علم بود گشود و دشواريش را برطرف كرد. در آيه:

إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً (1/ فتح).

گفته شده مقصود فتح مكه است و بلكه مقصود گشايش راه علوم و هدايت‏ها بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است كه وسيله‏اى براى رسيدن به ثواب و مقامهاى شايسته و پسنديده است و سبب آمرزش و غفران ذنوب او بوده.

فاتِحَة كلّ شى‏ء: آغاز هر چيزى است كه ما بعد آن با آن آغاز، باز و گشوده ميشود و از اين معنى است عبارت- فاتحة الكتاب [سوره حمد]، كه اينطور ناميده شده.

افْتَتَحَ‏ فلان كذا: وقتى است كه كسى به چيزى آغاز كند.

فَتَحَ‏ عليه كذا: زمانى است كه باو خبر دهد و او بر آن آگاهى يابد.

در آيات: أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ‏ (76/ بقره)ما يَفْتَحِ‏ اللَّهُ لِلنَّاسِ‏ (2/ فاطر).

فَتَحَ‏ القضيّة فِتَاحاً: كار را در آن مورد فيصله داد و دشواريش را برطرف نمود.

گفت: رَبَّنَا افْتَحْ‏ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ‏ (89/ اعراف)

و از اين معنى عبارت- الْفَتَّاحُ‏ الْعَلِيمُ‏- است، شاعر گويد:و انّى من‏ فَتَاحَتِكُم‏ غنىّ‏

فتَاحَة: با ضمه و فتحه حرف (ف) حكم و داورى است.

آيه: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ‏ (1 نصر) كه در معنى اين آيه احتمال نصرت و پيروزى و داورى و حكم هر دو هست و همينطور آنچه را كه خداى تعالى از معارف بر انسان مى‏گشايد، و بر اين اساس آيات:

نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ‏ قَرِيبٌ‏ (13/ صف).

فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ‏ بِالْفَتْحِ‏ (56/ مائده).

وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ‏ (28 سجدة).

قُلْ يَوْمَ‏ الْفَتْحِ‏ (29 سجدة) معنى آيه اخير: يعنى روز داورى و حكم، و گفته شده روز بر طرف شدن شك و شبهه از اعتقاد به قيام قيامت و نيز روزى كه برطرف كردن عذاب را از او مى‏خواهند و طلب ميكنند.

اسْتِفْتَاح‏: طلب فتح و پيروزى و گشايش است.

در آيه گفت: إِنْ‏ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ‏ (19/ انفال).

يعنى اگر پيروزى خواستيد يا طلب گشايش و داورى نموديد يا درخواست آغاز خيراتى كه با آمدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برايتان آمده است نموديد. [آن شرايط و خواست براى شما آمد].

آيه: وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ‏ يَسْتَفْتِحُونَ‏ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا (89/ بقره).

يعنى با بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از خداى طلب پيروزى بر كفار و يارى نموديد.

و گفته شده معنى آيه اخير اين است كه بارها از مردم خبر بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را پرسش ميكردند و بارها از كتاب‏ها آنرا استنباط مى‏نمودند. و نيز گفته شده با ياد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از خداى پيروزى طلب مى‏كردند و يا مى‏گفتند: ما با محمّد صلّى اللّه عليه و آله بر بت پرستان پيروز ميشويم.

مِفْتَح‏ و مِفْتَاح‏: كليد و آنچه كه با آن چيزى گشوده ميشود، جمعش.

مَفَاتِيح‏ و مَفَاتِح‏.

و آيه: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ‏ 59/ انعام). مقصود آن چيزى است كه به وسيله آن به غيبى كه در آيه زير آمده است رسيده ميشود كه گفت:

فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏ (26/ جن).

ما إِنَ‏ مَفاتِحَهُ‏ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ (76/ قصص)گفته شده مقصود كليدهاى خزائن و دفينه‏هاى او و يا مقصود از كليدها همان گنجينه‏هاست‏

باب‏ فَتْحٌ‏: درى گشوده شده و مَفْتُوح‏، كه در تمام حالات باز است و واژه- غلق- نقطه مقابل آن است يعنى مغلوق و بسته شده روايت شده است كه.

«من وجد بابا غلقا وجد الى جنبه بابا فَتْحاً» كه- فَتْحٌ‏ واسع- نيز گفته شده.[۲]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 241
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 6-1