تیر (مترادف): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی تیر== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «سهم»، «زلم». ==مترادفات «تیر» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |سهم |ریشه سهم |مشتقات سهم | |- |زلم |زلم...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|[[سهم (ریشه)|ریشه سهم]] | |[[سهم (ریشه)|ریشه سهم]] | ||
|[[سهم (واژگان)|مشتقات سهم]] | |[[سهم (واژگان)|مشتقات سهم]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=37|Ayah=141}} | ||
|- | |- | ||
|زلم | |زلم | ||
|[[زلم (ریشه)|ریشه زلم]] | |[[زلم (ریشه)|ریشه زلم]] | ||
|[[زلم (واژگان)|مشتقات زلم]] | |[[زلم (واژگان)|مشتقات زلم]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=5|Ayah=90}} | ||
|} | |} | ||
==معانی مترادفات قرآنی تیر== | ==معانی مترادفات قرآنی تیر== | ||
=== «سهم» === | ===«سهم»=== | ||
السَّهْم: (تير) چيزى است كه پرتاب مىشود و نيز آنچه را كه براى تير پرتابهاى شرطى زده مىشود. و مانند آنها. در آيه: (فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ- 141/ صافات). | |||
=== «زلم» === | (آيه در باره حضرت يونس عليه السّلام است كه در كشتى پر از مسافر وارد شد سپس قرعه زدند و او از پرتاب شدگان در آب شد). | ||
اسْتَهَمُوا: قرعه زدند. | |||
بُرْدٌ مُسَهَّم: پارچه برد يمانى كه نقش تير بر آن باشد. | |||
سَهَمَ وَجْهُهُ: چهرهاش دگرگون شد. | |||
السَّهَام: دردى است كه روى و چهره از آن تغيير مىكند (سوختن از گرما و گرما زدگى).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 270-269</ref> | |||
===«زلم»=== | |||
«إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ ...» مائده: 90. | |||
«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ ... وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ ...» مائده: 3. | |||
ازلام كه جمع زلم است فقط دو بار در قرآن مجيد آمده است و آيه دومى نشان ميدهد كه تقسيم با ازلام نوعى قمار بوده كه در اسلام تحريم شده است. | |||
انصاب چنانكه در «نُصُب» خواهد آمد سنگهائى بود كه بآنها عبادت كرده و در اطراف كعبه نگهدارى ميكردند و قربانيهائى براى آنها و بر روى آنها ذبح ميكردند و با خون قربانى آنها را رنگين مينمودند چنانكه طبرسى و بيضاوى و ديگران گفتهاند. | |||
و اما ازْلام، واحد آن زَلَم (بر وزن فرس و صرد) بمعنى تير است (مجمع بيضاوى) كه با آنها قرعه ميكشيدند و قمار ميكردند. | |||
گويند براى عرب دو گونه ازلام (تيرهاى مخصوصى) بود يكى ازلام امر و نهى و ديگرى ازلام قمار. | |||
1- ازلام امر و نهى سه چوب تير مانندى بود كه بر يكى نوشته بود «امرنى ربّى» پروردگارم امر كرد و بر ديگرى «نهانى ربى» پروردگارم نهى كرد و سومى خالى بود و نوشتهاى نداشت. | |||
چون يكى اراده سفر ميكرد و يا ميخواست كار مهمّى انجام دهد تيرها را بهم ميزد اگر اولى ميامد آن كار را ميكرد و اگر دومى ميامد منصرف ميشد و اگر سومى ميامد دوباره آنها را بهم ميزد تا اوّلى يا دوّمى بيايد (حاشيه سيره ابن هشام جلد 1 ص 95). | |||
مجمع و زمخشرى و بيضاوى «وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ» باين معنى گرفته و گفته: حرام است كه قسمت روزى و ديگر مقاصد خود را با ازلام بطلبيد ولى اين از سياق آيه خيلى بعيد است زيرا كه آيه محرمات اكل را مىشمارد كه ميگويد: ميته، خون، و گوشت خوك و ... بر شما حرام است. جا نداشت كه اين مطلب را در ضمن آنها بميان بكشد بلكه منظور قسمت گوشت با ازلام قمار است كه ذيل نقل خواهد شد. ضمنا در بعضى نقلها هست كه بجاى جملههاى «امرنى ربّى» نهانى ربى» كلمه «افعل- لا تفعل» مينوشتند. | |||
و اين بعادت عرب جاهلى مناسب است. | |||
2- ازلام قمار عبارت بود از 10 چوب تير (چنانكه قاموس زلم را تير بى پر گفته است) و نام آنها چنانكه مجمع از صادقين عليهما السلام نقل كرده بدين قرار است: | |||
فذّ، توأم، مسبل، نافس، حلس، رقيب، معلّى، سفيح، منيح، رغد. | |||
هفت تاى اوّلى داراى سهم بود بترتيب از يك تا هفت سهم. و سه تاى اخير سهمى نداشتند. و كيفيّت آن چنانكه الميزان در ذيل آيه 219 بقره ميگويد آن بود كه: شترى را سر بريده و 28 قسمت ميكردند و قمار بازان ده نفر بعدد تيرها بودند آنگاه تيرها را بهم زده و بر ميداشتند صاحب تير فذّ يكقسمت از گوشت را تصاحب ميكرد صاحب تير توأم دو قسمت تا آنكه تير معلى بنام او آمده بود هفت سهم ميبرد و آنانكه سه تير اخير بدست آنها آمده بود نه تنها چيزى نميبردند بلكه پول شتر را هم ميپرداختند. | |||
بعضى از فضلا در مجله مكتب اسلام شماره اول سال 13 ص 55 از لسان العرب و غيره ازلام سومى نقل كردهاند بنام ازلام احكام كه نزد بعضى از كاهنان نگاهدارى ميشده است المنار نيز آنرا از سدى نقل كرده ولى ظاهرا مراد همان ازلام امر و نهى ميباشد كه گذشت. | |||
دقت | |||
آيه وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ كه گفتيم: راجع بقمار است و تحريم شده آيا مراد از «وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ» در آيه اول ازلام تفأّل است يا ازلام قمار؟ اگر گوئيم: ازلام تفأل است لازم ميايد كه تفأل و استخاره با تسبيح و غيره در اسلام حرام باشد زيرا فرقى با ازلام ندارد. و اگر مراد ازلام قمار باشد لفظ «الميسر» حرمت مطلق قمار را ميرساند و ذكر ازلام بعد از الميسر چه فائدهاى دارد و ذكر خاص بعد از عام براى چيست؟ | |||
الميزان هر دو را يكى دانسته و گويد: اگر قبول نكنيم كه تقسيم بازلام قرينه «وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ» است در اينصورت ازلام لفظ مشترك خواهد بود كه قرينهاى بر تعيين مراد نيست و محتاج بروايات خواهيم بود و در بحث روائى از كافى در ضمن حديثى از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نقل كرده كه «قيل: | |||
فِي الْأَزْلَامِ؟ قال قِدَاحُهُمْ التى يستقسمون بها» ولى در سند روايت عمرو بن شمر هست و قابل اعتماد نيست. ناگفته نماند گرچه اين قول قويتر است ولى بنظر نگارنده: مانعى ندارد كه مراد از «الْأَزْلامُ رِجْسٌ»، تيرهاى تفأل باشد ولى علت تحريم آنست كه در آنكار از بت (هبل) استمداد ميكردند و هر چه از بكن و نكن ميامد دستور هبل ميدانستند و خطاب به هبل ميگفتند: | |||
اى معبود ما، حق را بر ما روشن كن (سيره ابن هشام) ولى استخاره اسلامى استمداد از خدا و توجه بساحت قدس او است چنانكه نظير آن در كفالت مريم در قرآن آمده «وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ ...» آل عمران 44.<ref>قاموس قرآن، ج3، ص: 176-179</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۳۵
مترادفات قرآنی تیر
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «سهم»، «زلم».
مترادفات «تیر» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
سهم | ریشه سهم | مشتقات سهم | فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ ٱلْمُدْحَضِينَ
|
زلم | ریشه زلم | مشتقات زلم | يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِنَّمَا ٱلْخَمْرُ وَٱلْمَيْسِرُ وَٱلْأَنصَابُ وَٱلْأَزْلَٰمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ ٱلشَّيْطَٰنِ فَٱجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی تیر
«سهم»
السَّهْم: (تير) چيزى است كه پرتاب مىشود و نيز آنچه را كه براى تير پرتابهاى شرطى زده مىشود. و مانند آنها. در آيه: (فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ- 141/ صافات).
(آيه در باره حضرت يونس عليه السّلام است كه در كشتى پر از مسافر وارد شد سپس قرعه زدند و او از پرتاب شدگان در آب شد).
اسْتَهَمُوا: قرعه زدند.
بُرْدٌ مُسَهَّم: پارچه برد يمانى كه نقش تير بر آن باشد.
سَهَمَ وَجْهُهُ: چهرهاش دگرگون شد.
السَّهَام: دردى است كه روى و چهره از آن تغيير مىكند (سوختن از گرما و گرما زدگى).[۱]
«زلم»
«إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ ...» مائده: 90.
«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ ... وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ ...» مائده: 3.
ازلام كه جمع زلم است فقط دو بار در قرآن مجيد آمده است و آيه دومى نشان ميدهد كه تقسيم با ازلام نوعى قمار بوده كه در اسلام تحريم شده است.
انصاب چنانكه در «نُصُب» خواهد آمد سنگهائى بود كه بآنها عبادت كرده و در اطراف كعبه نگهدارى ميكردند و قربانيهائى براى آنها و بر روى آنها ذبح ميكردند و با خون قربانى آنها را رنگين مينمودند چنانكه طبرسى و بيضاوى و ديگران گفتهاند.
و اما ازْلام، واحد آن زَلَم (بر وزن فرس و صرد) بمعنى تير است (مجمع بيضاوى) كه با آنها قرعه ميكشيدند و قمار ميكردند.
گويند براى عرب دو گونه ازلام (تيرهاى مخصوصى) بود يكى ازلام امر و نهى و ديگرى ازلام قمار.
1- ازلام امر و نهى سه چوب تير مانندى بود كه بر يكى نوشته بود «امرنى ربّى» پروردگارم امر كرد و بر ديگرى «نهانى ربى» پروردگارم نهى كرد و سومى خالى بود و نوشتهاى نداشت.
چون يكى اراده سفر ميكرد و يا ميخواست كار مهمّى انجام دهد تيرها را بهم ميزد اگر اولى ميامد آن كار را ميكرد و اگر دومى ميامد منصرف ميشد و اگر سومى ميامد دوباره آنها را بهم ميزد تا اوّلى يا دوّمى بيايد (حاشيه سيره ابن هشام جلد 1 ص 95).
مجمع و زمخشرى و بيضاوى «وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ» باين معنى گرفته و گفته: حرام است كه قسمت روزى و ديگر مقاصد خود را با ازلام بطلبيد ولى اين از سياق آيه خيلى بعيد است زيرا كه آيه محرمات اكل را مىشمارد كه ميگويد: ميته، خون، و گوشت خوك و ... بر شما حرام است. جا نداشت كه اين مطلب را در ضمن آنها بميان بكشد بلكه منظور قسمت گوشت با ازلام قمار است كه ذيل نقل خواهد شد. ضمنا در بعضى نقلها هست كه بجاى جملههاى «امرنى ربّى» نهانى ربى» كلمه «افعل- لا تفعل» مينوشتند.
و اين بعادت عرب جاهلى مناسب است.
2- ازلام قمار عبارت بود از 10 چوب تير (چنانكه قاموس زلم را تير بى پر گفته است) و نام آنها چنانكه مجمع از صادقين عليهما السلام نقل كرده بدين قرار است:
فذّ، توأم، مسبل، نافس، حلس، رقيب، معلّى، سفيح، منيح، رغد.
هفت تاى اوّلى داراى سهم بود بترتيب از يك تا هفت سهم. و سه تاى اخير سهمى نداشتند. و كيفيّت آن چنانكه الميزان در ذيل آيه 219 بقره ميگويد آن بود كه: شترى را سر بريده و 28 قسمت ميكردند و قمار بازان ده نفر بعدد تيرها بودند آنگاه تيرها را بهم زده و بر ميداشتند صاحب تير فذّ يكقسمت از گوشت را تصاحب ميكرد صاحب تير توأم دو قسمت تا آنكه تير معلى بنام او آمده بود هفت سهم ميبرد و آنانكه سه تير اخير بدست آنها آمده بود نه تنها چيزى نميبردند بلكه پول شتر را هم ميپرداختند.
بعضى از فضلا در مجله مكتب اسلام شماره اول سال 13 ص 55 از لسان العرب و غيره ازلام سومى نقل كردهاند بنام ازلام احكام كه نزد بعضى از كاهنان نگاهدارى ميشده است المنار نيز آنرا از سدى نقل كرده ولى ظاهرا مراد همان ازلام امر و نهى ميباشد كه گذشت.
دقت
آيه وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ كه گفتيم: راجع بقمار است و تحريم شده آيا مراد از «وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ» در آيه اول ازلام تفأّل است يا ازلام قمار؟ اگر گوئيم: ازلام تفأل است لازم ميايد كه تفأل و استخاره با تسبيح و غيره در اسلام حرام باشد زيرا فرقى با ازلام ندارد. و اگر مراد ازلام قمار باشد لفظ «الميسر» حرمت مطلق قمار را ميرساند و ذكر ازلام بعد از الميسر چه فائدهاى دارد و ذكر خاص بعد از عام براى چيست؟
الميزان هر دو را يكى دانسته و گويد: اگر قبول نكنيم كه تقسيم بازلام قرينه «وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ» است در اينصورت ازلام لفظ مشترك خواهد بود كه قرينهاى بر تعيين مراد نيست و محتاج بروايات خواهيم بود و در بحث روائى از كافى در ضمن حديثى از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نقل كرده كه «قيل:
فِي الْأَزْلَامِ؟ قال قِدَاحُهُمْ التى يستقسمون بها» ولى در سند روايت عمرو بن شمر هست و قابل اعتماد نيست. ناگفته نماند گرچه اين قول قويتر است ولى بنظر نگارنده: مانعى ندارد كه مراد از «الْأَزْلامُ رِجْسٌ»، تيرهاى تفأل باشد ولى علت تحريم آنست كه در آنكار از بت (هبل) استمداد ميكردند و هر چه از بكن و نكن ميامد دستور هبل ميدانستند و خطاب به هبل ميگفتند:
اى معبود ما، حق را بر ما روشن كن (سيره ابن هشام) ولى استخاره اسلامى استمداد از خدا و توجه بساحت قدس او است چنانكه نظير آن در كفالت مريم در قرآن آمده «وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ ...» آل عمران 44.[۲]