پوسیده (مترادف): تفاوت میان نسخهها
(←«رمَّ») |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
==مترادفات قرآنی | ==مترادفات قرآنی پوسیده== | ||
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «بلی»، «وَهِیَ»، «رمَّ»، | مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «بلی»، «وَهِیَ»، «رمَّ»، «رفت»، «نَخَرَ». | ||
==مترادفات | ==مترادفات «پوسیده» در قرآن== | ||
{| class="wikitable" | {| class="wikitable" | ||
|+ | |+ | ||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|[[بلو (ریشه)|ریشه بلو]] | |[[بلو (ریشه)|ریشه بلو]] | ||
|[[بلو (واژگان)|مشتقات بلو]] | |[[بلو (واژگان)|مشتقات بلو]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=20|Ayah=120}} | ||
|- | |- | ||
|وَهِیَ | |وَهِیَ | ||
|[[وهی (ریشه)|ریشه وهی]] | |[[وهی (ریشه)|ریشه وهی]] | ||
|[[وهی (واژگان)|مشتقات وهی]] | |[[وهی (واژگان)|مشتقات وهی]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=69|Ayah=16}} | ||
|- | |- | ||
|رمَّ | |رمَّ | ||
|[[رمم (ریشه)|ریشه رمم]] | |[[رمم (ریشه)|ریشه رمم]] | ||
|[[رمم (واژگان)|مشتقات رمم]] | |[[رمم (واژگان)|مشتقات رمم]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=51|Ayah=42}} | ||
|- | |- | ||
| | |رفت | ||
|[[ | |[[رفت (ریشه)|ریشه رفت]] | ||
|[[ | |[[رفت (واژگان)|مشتقات رفت]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=17|Ayah=49}} | ||
|- | |- | ||
|نَخَرَ | |نَخَرَ | ||
|[[نخر (ریشه)|ریشه نخر]] | |[[نخر (ریشه)|ریشه نخر]] | ||
|[[نخر (واژگان)|مشتقات نخر]] | |[[نخر (واژگان)|مشتقات نخر]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=79|Ayah=11}} | ||
|} | |} | ||
==معانی مترادفات قرآنی | ==معانی مترادفات قرآنی پوسیده== | ||
=== «بلی» === | ===«بلی»=== | ||
كهنه شد، مىگويند: بَلِيَ الثّوب بَلًى و بَلَاء يعنى آن جامه و لباس كهنه شد،بكسى كه سفر كرده است مىگويند- بَلَاهُ سَفَرٌ- يعنى مسافرت او را خسته و فرسوده كرد. (يعنى أَبْلَاهُ السّفرُ). | كهنه شد، مىگويند: بَلِيَ الثّوب بَلًى و بَلَاء يعنى آن جامه و لباس كهنه شد،بكسى كه سفر كرده است مىگويند- بَلَاهُ سَفَرٌ- يعنى مسافرت او را خسته و فرسوده كرد. (يعنى أَبْلَاهُ السّفرُ). | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
خداى تعالى گويد: (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ، بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ- 28/ نحل) و (قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ- 3/ سباء) و (وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى- 71/ زمر) و (قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى- 50/ غافر).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 313-309</ref> | خداى تعالى گويد: (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ، بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ- 28/ نحل) و (قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ- 3/ سباء) و (وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى- 71/ زمر) و (قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى- 50/ غافر).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 313-309</ref> | ||
=== «وَهِیَ» === | ===«وَهِیَ»=== | ||
وَهْي پارگى و شكاف در چرم و يا لباس و مانند اينها ميگويند- وَهَتْ عزالى السحاب بمائها- ابرها بوسيله باران از هم جدا شدند. در آيه گفت: وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ- الحاقه/ 16 هر چيزى كه رابطه اجزايش از هم گسسته شود ميگويند- فقد وَهِيَ.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 495</ref> | وَهْي پارگى و شكاف در چرم و يا لباس و مانند اينها ميگويند- وَهَتْ عزالى السحاب بمائها- ابرها بوسيله باران از هم جدا شدند. در آيه گفت: وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ- الحاقه/ 16 هر چيزى كه رابطه اجزايش از هم گسسته شود ميگويند- فقد وَهِيَ.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 495</ref> | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
ناگفته نماند رم بفتح (ر) بمعنى اصلاح نيز آمده است در اقرب گويد «رَمَ الْبِنَاءَ رَمّاً: أَصْلَحَهُ» ولى در قرآن فقط در معناى فوق بكار رفته است.<ref>قاموس قرآن، ج3، ص: 124-123</ref> | ناگفته نماند رم بفتح (ر) بمعنى اصلاح نيز آمده است در اقرب گويد «رَمَ الْبِنَاءَ رَمّاً: أَصْلَحَهُ» ولى در قرآن فقط در معناى فوق بكار رفته است.<ref>قاموس قرآن، ج3، ص: 124-123</ref> | ||
=== | ===«رفت»=== | ||
رَفَتُ الشيءَ أَرْفُتُه رَفْتاً: خاك و خاشاكش كردم. | |||
رُفَات و فُتَات: كاه ريزههاى خرد شده و پراكنده شده و مانند آن. خداى تعالى گويد: (وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً- 49/ اسراء)- به طور استعاره- رُفَات- ريسمان پاره پاره شده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 90</ref> | |||
===«نَخَرَ».=== | |||
=== «نَخَرَ». === | |||
در آيه گفت: أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً- النازعات/ 11 اين آيه از سخنان آنهاست كه ميگويند- نَخِرَتِ الشجرةُ- يعنى درخت كهنسال و پوسيده شد و وزش باد يا- نُخْرَةُ الريح- او را فرسوده ساخت. | در آيه گفت: أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً- النازعات/ 11 اين آيه از سخنان آنهاست كه ميگويند- نَخِرَتِ الشجرةُ- يعنى درخت كهنسال و پوسيده شد و وزش باد يا- نُخْرَةُ الريح- او را فرسوده ساخت. | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۰۹: | ||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | ||
<references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۷
مترادفات قرآنی پوسیده
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «بلی»، «وَهِیَ»، «رمَّ»، «رفت»، «نَخَرَ».
مترادفات «پوسیده» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
بلی | ریشه بلو | مشتقات بلو | فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ ٱلشَّيْطَٰنُ قَالَ يَٰٓـَٔادَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَىٰ
|
وَهِیَ | ریشه وهی | مشتقات وهی | وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَهِىَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ
|
رمَّ | ریشه رمم | مشتقات رمم | مَا تَذَرُ مِن شَىْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَٱلرَّمِيمِ
|
رفت | ریشه رفت | مشتقات رفت | وَقَالُوٓا۟ أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمًا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا
|
نَخَرَ | ریشه نخر | مشتقات نخر | أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمًا نَّخِرَةً
|
معانی مترادفات قرآنی پوسیده
«بلی»
كهنه شد، مىگويند: بَلِيَ الثّوب بَلًى و بَلَاء يعنى آن جامه و لباس كهنه شد،بكسى كه سفر كرده است مىگويند- بَلَاهُ سَفَرٌ- يعنى مسافرت او را خسته و فرسوده كرد. (يعنى أَبْلَاهُ السّفرُ).
و بَلَوْتُهُ- او را آزمودم، مثل اينست كه از زيادى آزمايش خستهاش كردم و آيه بعد اينطور خوانده شده (هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ- 30/ يونس) يعنى حقيقت كار هر نفسى و هر كسى را مىشناسيم و لذا گفته مىشود- أَبْلَيْتُ فلانا- يعنى- اختبرته- او را آزمودم و با آزمايش باو آگاهى يافتم و گفته مىشود غم و اندوه نيز- بَلَاء- ناميده شده، از آن جهت كه جسم را فرسايش مىدهد، خداى تعالى گويد:
(وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ- 49/ بقره) و (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ- 155/ بقره) و إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ- 106/ صافات). تكليف هم از جهاتى به- بلاء- تعبير شده است:
اوّل- اينكه تمام تكاليف به گونهاى براى تن و جسم سخت و مشكل است از اينجهت نوعى- بلاء هستند.
دوّم- اينكه تكليف، آزمونهائى است و لذا خداى عزّ و جلّ فرمود: (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ- 106/ صافات). تكليف، هم از جهاتى به- بلاء- تعبير شده است:
اوّل- اينكه تمام تكاليف به گونهاى براى تن و جسم سخت و مشكل است از اينجهت نوعى- بلاء هستند.
دوّم- اينكه تكليف، آزمونهائى است و لذا خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ- 31/ محمّد) (ناپايداران و كوشندگانتان را در آزمايشات و ابتلائات باز شناسيم).
سوّم- اينكه آزمون خداى تعالى از بندگان گاهى با مسرّت و سرورست تا سپاس گزارند و شكر كننده و گاهى نيز با ضررها و زيانهاست تا پايدارى و صبر پيشه كنند پس محنت و منحت يعنى زحمت و رحمت، يا كوشش با رنج و كشش با بخشش، همگى آزمون و بلاء است.
پس رنج و محنت صبر، افزونتر از بخشش شكر آفرين است ولى قيام كردن بر حقّ شكر گزارى و از اينروى در آسايش بودن و نعمت داشتن بلائى و آزمايشى است بس بزرگتر، لذا عمر گفت
«بُلِينَا بالضّرّاء فصبرنا و بُلِينَا بالسّرّاء فلم نصبر».
(به سختىها مبتلا شديم صبر كرديم ولى با شاديها آزمايش شديم پايدار نبوديم و صبر نكرديم).
و لذا امير المؤمنين (ع) مىفرمايد:
(من وسّع عليه دنياه فلم يعلم أنّه قد مكر به فهو مخدوع عن عقله).
(كسى كه دنيايش بر او فراخ و پر نعمت شد، و نفهميد كه آنها او را مىفريبند او بخدعه و فريب عقلش دچار شده است).
و خداى فرموده: (وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً- 35/ انبياء) و (وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً- 17/ انفال) و خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ- 49/ بقره) (در باره بنى اسرائيل است) و اين معنى در آيه اخير بد و امر بر مىگردد يا بسوى محنت و سختى كه گفت (يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ- 49/ بقره) و يا به نعمت و لطفى كه باعث نجاتشان شده، و همچنين فرمود (وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ- 33/ دخان) كه به هر دو امر اشاره مىكند، چنانكه قرآنش را وصف كرد و گفت (قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ- 44/ فصّلت).
وقتى كه گفته مىشود- ابْتَلَى فلان كذا و أَبْلَاهُ- اين ابتلاء متضمّن دو امر است:
اوّل- اينكه شناختن حال او بخودش و آگاهى بر آنچه را كه نمىداند و برايش مجهول است.
دوّم- ظهور و نماياندن خوبى يا بدى و يا نيكوكارى و زشتكاريش. چه بسا كه در آزمايش يكى از اين دو موضوع يا تنها يكى از آنها مورد نظر باشد پس اگر در باره آزمون خداى گفته شود- بَلَا كذا أو أَبْلَاهُ- او را آزمايش كرد يا مبتلا كرد، مقصود از آن چيزى نيست مگر ظهور و نمايان شدن نيكى و زشتى او بدون اينكه شناختن حال يا آگاهى به نادانستههاى كارش در ميان باشد، زيرا خداوند علّام الغيوب است.
و بر اين معنى فرمايد: (وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ- 124/ بقره) (خداوند ابراهيم (ع) را با سخنانى و فرمانى چند بيازمود و آن را فرو نگذاشت و به إتمام رساند و گفت من ترا براى مردم پيشواى در دين قرار دادم او گفت آيا از فرزندان من هم، خداوند گفت عهد من در دين به ستمكاران نمىرسد كه- أتمّهنّ- در آيه امامت ابراهيم (ع) پس از پيامبرى است).
أَبْلَيْتُ فلانا يمينا- در وقتى بكار مىرود كه كسى را با سوگند بيازمائى و او را در معرض آن قرار دهى. بَلَى، پاسخى است براى ردّ كردن سخن منفى، مانند آيه (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ- 80/ بقره) (بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً- 81/ بقره) (يعنى آرى، كسيكه گناه مىكند، و گناهش بر او چيره شود دوزخى است.
يا اينكه بَلَى در جواب سؤال و پرسشى است كه در معنى نزديك به سخن منفى است مثل آيه (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالُوا بَلى- 172/ اعراف) يعنى (بلى پروردگار مائى) نبودن را ردّ مىكند ولى واژه- نعم- در پاسخ استفهام مثبت و مجرّد است مانند (فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ قالُوا نَعَمْ- 28/ نحل) (آيا وعده خدايتان را حقّ يافتيد، گفتند آرى) كه در اين مورد گفتن- بلى- صحيح نيست.
امّا اگر گفته شود ما عندى شيء- و تو بگويى- بلى- در آن صورت سخن او را رد كردهاى يعنى چيزى نزد تو هست، امّا اگر بگوئى- نعم- سخن او را اقرار و تأكيد كردهاى، يعنى كه نيست.
خداى تعالى گويد: (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ، بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ- 28/ نحل) و (قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ- 3/ سباء) و (وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى- 71/ زمر) و (قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى- 50/ غافر).[۱]
«وَهِیَ»
وَهْي پارگى و شكاف در چرم و يا لباس و مانند اينها ميگويند- وَهَتْ عزالى السحاب بمائها- ابرها بوسيله باران از هم جدا شدند. در آيه گفت: وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ- الحاقه/ 16 هر چيزى كه رابطه اجزايش از هم گسسته شود ميگويند- فقد وَهِيَ.[۲]
«رمَّ»
رميم: استخوان پوسيده. «مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» يس: 78. و اين مثل رفات است كه در «رفت» گذشت. جوهرى پس از آنكه رميم را استخوان پوسيده معنى كرده گويد علت اينكه رميم در آيه مفرد آمده آنستكه در ماده فعيل مذكر و مؤنث و جمع يكسان آيد. «ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ» ذاريات:
42. يعنى آن باد چيزى را كه بر آن ميوزيد نميگذاشت مگر آنكه مانند استخوان پوسيده و سائيده ميكرد.
نظير اين آيه است «فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ» حاقّة: 7.
ناگفته نماند رم بفتح (ر) بمعنى اصلاح نيز آمده است در اقرب گويد «رَمَ الْبِنَاءَ رَمّاً: أَصْلَحَهُ» ولى در قرآن فقط در معناى فوق بكار رفته است.[۳]
«رفت»
رَفَتُ الشيءَ أَرْفُتُه رَفْتاً: خاك و خاشاكش كردم.
رُفَات و فُتَات: كاه ريزههاى خرد شده و پراكنده شده و مانند آن. خداى تعالى گويد: (وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً- 49/ اسراء)- به طور استعاره- رُفَات- ريسمان پاره پاره شده است.[۴]
«نَخَرَ».
در آيه گفت: أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً- النازعات/ 11 اين آيه از سخنان آنهاست كه ميگويند- نَخِرَتِ الشجرةُ- يعنى درخت كهنسال و پوسيده شد و وزش باد يا- نُخْرَةُ الريح- او را فرسوده ساخت.
نَخِير- صداى بينى است (خرناس) و دو پره دماغ كه خرناسى از آن خارج ميشود- نُخْرَتَاه يا مِنْخَرَاه- ناميده ميشود، نَخُور- شتر مادهايست كه شير نميدهد و يا انگشت در بينى او ميكنند، نَاخِر- كسيكه خرناس ميكشد و در اصطلاح گفته ميشود- ما بالدار ناخر- در خانه نفس كشى نيست.[۵]