قرب (ریشه)

از قرآن پدیا

ریشه «قرب» (QRB)؛ نزدیکی. این ریشه در ساخت‌های متنوع خودش جمعا 96 بار در قرآن کریم به‌کار رفته است.

معنای لغوی

قرب: نزديكى. و آن بتصريح راغب چند قسم است:

1- قرب مكانى. مثل‏ وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ‏ بقره: 35. باين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران ميگرديد

2- قرب زمانى. مثل‏ اقْتَرَبَ‏ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ‏ انبياء: 1. اقْتَرَبَتِ‏ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ قمر: 1. وَ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ‏ أَمْ بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ‏ انبياء: 109.

3- قرب نسبى. مثل‏ وَ ذِي‏ الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ بقره: 83. لِلرِّجالِ نَصِيبٌ‏ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ‏ نساء: 7. ايضا يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ بلد: 15.

4- قرب مقام و منزلت. مثل‏ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِكَ‏ الْمُقَرَّبُونَ‏ واقعة: 10 و 11. وَ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ‏ نساء: 172. و مثل قول فرعون كه بساحران گفت: نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ‏ الْمُقَرَّبِينَ‏ شعراء: 42.

5- قرب رعايتى مثل‏ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ‏ قَرِيبٌ‏ مِنَ الْمُحْسِنِينَ‏ اعراف: 56.

قربان: در اصل مصدر است بمعنى نزديك شدن مثل عدوان و خسران «قَرُبَ‏ منه‏ قُرْبَاناً: دنا». و نيز اسم بكار ميرود مثل برهان و سلطان و آن هر كار خيرى است كه بنده بوسيله آن بر خدا تقرب جويد.

1- فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ ... احقاف: 28. قربان بقرينه آلهة بمعناى جمع و «آلِهَةً» بدل يا بيان است از «قُرْباناً» مراد از قربان اخذ كردن بتها همان است كه مشركين ميگفتند: اينان ما را بخدا نزديك‏ ميكنند (قاموس قرآن، ج5، ص293-296).

ساخت‌های صرفی در قرآن

قَربَ (فعل مجرد): 11 بار

قَرَّبَ (فعل باب تفعیل): 5 بار

مُقَرَّب (اسم مفعول باب تفعیل): 8 بار

اِقتَرَبَ (فعل باب افتعال): 5 بار

اَقرَب (فعل باب افعال): 19 بار

قَریب (صفت فعیل): 26 بار

قُربَة (اسم): 2 بار

قُربَی (صفت تفضیل، مؤنث): 16 بار

مَقرَبَة (مصدر میمی): 1 بار

قُربان (اسم): 3 بار

ریشه‌شناسی

زبان لفظ لفظ با آوانویسی عربی معنای انگلیسی معنای فارسی توضیح منبع
قرآن قَربَ قَربَ قَربَ قرب: نزديكى قاموس قرآن، ج‏5، ص: 293
آفروآسیایی *ḳVrVb- قرب interior, inner parts داخلی، قطعات داخلی
سامی *ḳVrb- قرب inner part, middle (of the body) قسمت داخلی، وسط (بدن)
اکدی ḳerbu قِربُ 'intestines, insides' (in the pl.), 'mind, heart' OB on «روده‌ها، احشاء» (در حالت جمع)، "ذهن، قلب" [CAD ḳ 216],
اگاریتی ḳrb قرب 'Körpermitte' مرکز بدن [Aist 282]
عبری ḳäräb قَرَب 'entrails, inward parts' "احشاء، اعضای درونی" [KB 1135]
عربی ḳurb- (u < *a assimilated to b ?) قُرب- 'flancs, à partir des hanches jusqu'au bas-ventre' پهلوها، از باسن تا پایین شکم [BK 2 704]


منابع

قرب (واژگان)

منابع ریشه شناسی 2